فطرت الهی - دلسوخته ای منتظر

در این وبلاگ سعی داریم بیشتر از مبانی فکری الهی بنویسیم

فطرت الهی - دلسوخته ای منتظر

در این وبلاگ سعی داریم بیشتر از مبانی فکری الهی بنویسیم

فطرت چيست؟
فطرت الهی - دلسوخته ای منتظر
فطرت انسانی چیز خاصی نیست که بشود آن را مثل قلب و کلیه و غیره به کسی نشان داد بلکه فطرت همان آفرینش خاص الهی است که فقط به انسان داده شده و به هیچ موجودی قبل از انسان داده نشده است.
این آفرینش چند ویژگی دارد:
1- برای اولین بار به انسان داده شده
2- دین الهی منطبق با آن است
3- هرگز از بین نمی رود ولی ممکن است زیر لجن زار گناه دفن شود
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
امام صادق (ع) از پدرش نقل ميكند كه فرمود: كسى كه در او حرص و ترس باشد ايمان ندارد و مؤمن، ترسو و حريص و بخيل نيست. الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏1 ؛ ص131

این مقاله نقدی بر مقاله آقای محمد سروش محلاتی درباب ذاتی بودن کرامت انسانی است.

ایشان اینگونه بحث را شروع می کنند:

«آن چه را که بنده در این جلسه در صدد طرح و ارائه اش هستم در دو بخش خواهد بود که از فرصت هایی که در اختیارم قرار خواهد گرفت برای تبیین این دو نکته استفاده می کنم.

نکته اول این است که سعی می کنم نظریه مختار و مورد قبول خودم را درباره کرامت ذاتی انسان تبیین و اثبات کنم. و نکته دوم این است که نقد هایی که به نظرم می رسد نسبت به نظریه رقیب و اشکال هایی که در آن وجود دارد را مطرح می کنم«.

سپس به عنوان نظر رقیب  جمله ای از آقای جوادی آملی بدین مضمون را نقل می کنند:

«آن گاه انسان خلیفه الله است که حرف مستخلف عنه را بفهمد. انسان خلیفه خداست، و خدا می شود مستخلف عنه . ارزش انسان به خلیفه الله بودن است. و خلافت به این است که "بفهمد" خدا چه می گوید. چون خلیفه است و جانشین است. و ثانیا آن را «اجرا» کند. دستورات الهی را اجرا کند. و اما اگر جای او بنشیند. یعنی جای مستخلف عنه، صندلی او را بگیرد و نان خلافت بخورد. ولی حرف خودش را بزند، کالانعام بل هم اضل می شود. این خلیفه الله نیست. وقتی خلیفه الله نبود کرّمنا شامل او نمی شود. لقد کرمنا بنی آدم شامل چنین شخصی نیست. بل هم اضلّ شامل او می شود. کرامت انسان در قلمرو دین شناسی و دین پذیری است ولی اگر خود را از دین جدا کرد با چه دعوت نامه ای می توان به کرامت او فرمان داد؟ منشاء کرامت «دین» است«.

ایشان بعد از نقل سخنی از آقای جوادی آملی شروع به استدلال بر ذاتی بودن کرامت انسانی می کنند و استدلال را بر پایه چند پیش فرض پذیرفته شده می گذارند و می گویند:

استدلال اول داشتن امتیاز

«ما از همین جا شروع می کنیم که انسان نسبت به موجودات دیگر امتیازی دارد یا ندارد؟

1ـ عقل بشر امتیازی برای بشر هست یا نیست؟

2ـ اراده امتیازی برای انسان هست یا نیست؟

3ـ احساسات، عواطف و گرایشات که در وجود انسان است، امتیازی برای بشر هست یا نیست؟

این ها را به عنوان اصول موضوعه در این جا تلقی باید بکنیم، که انسان دارای امتیازاتی هست، و فعلا در صدد اثباتش هم نباشیم. چون احتیاج به بحث ها و گفت و گو های دیگری دارد. و این ها به نظرم جزء اصول مشترکی است که ما در این بحث ها داریم.

حالا انسان با این امتیازات. سوال این است که این امتیازات موجب کرامتی برای انسان می شود که به تبع حقوق خاصی را هم ایجاب کند یا نه؟ این بیان مسئله به لحاظ «جنبه عقلی»است .و به لحاظ «جنبه نقلی»، آیات و روایاتی که در این باره وجود دارد باید بررسی شود«.[1]

بعد آوردن این مطلب بلا فاصله خود اینچنین جواب می دهد:

خود این امتیازات بشر موجب کرامت اوست. چرا؟ دلیلش این است که ما بر این اعتقاد هستیم که هر "استعداد" در هر موجود سند طبیعی برای یک «حق» است. هر استعدادی منشاء برای یک «حق» می شود. چرا انسان حق فکر کردن دارد؟ چون خداوند به او قدرت فکر کردن داده است. این استعداد در انسان هست. و این استعداد انسان وقتی ضمیمه شود به قاعده" حکمت الهی"، که ما خداوند را حکیم می دانیم، نتیجه این می شود که خداوند بیهوده این قدرت و ظرفیت ویژه را در اختیار انسان قرار نداده است. هم قدرت فکر کردن داده باشد و هم بگوید فکر را تخطئه کنید! قفل بزنید! این با حکمت الهی سازگار نیست.

اشکالات استدلال اول

اولین اشکال فقهی وارد به ایشان در همین بحثی است که قبل از بررسی روایات می خواهند حکم عقلی را اثبات کنند و آن را به استناد کل ما حکم به الشرع حکم به العقل آن را جزء دین بدانند.

در حالی که این قاعده نمی خواهد بگوید هرچه را عقل می گوید منطبق با دین است. بلکه می خواهد بگوید هر آنچه را شرع  گفت ، عقل هم تایید می کند ولی اگر حرفی ظاهرا عقلایی زدیم ولی منطبق با دین نبود پس آن حرف عقلایی نبوده است.

و دوم اینکه ایشان بدون آنکه اصلا معنای کرامت را مشخص کنند می خواهند ذاتی بودن آن راثابت کنند. از این اشکال که بگذریم، نحوه ی ورود ایشان برای اثبات کرامت از طریق داشتن امتیاز بر دیگران  اشکالاتی دارد:

اولا چه کسی گفته است که امتیاز داشتن می تواند کرامت داشتن را به ارمغان بیاورد. با این حساب یوزپلنگ که سریع تر از ماست یا مورچه که قوی تر از ماست و تا نه برابر وزن خود را جابجا می کند و ... هم صاحب کرامت اند.

ثانیا بر فرض اینکه بپذیریم امتیاز سبب حصول کرامت است  چه امتیازی یا امتیازاتی این کرامت را به انسان می دهد. اگر این مطلب مشخص نشود. می توان بسیاری از چیز ها را  داخل کرد مثلا بگوییم کسانی که پولدارترند چون امتیازی نسبت به دیگران دارند پس کرامت آنها بیشتر است.

ثالثا اگر بپذیریم که هر امتیازی نباشد و بخواهیم این مواردی را که بر شمردید یعنی عقل و اراده و احساس را سبب حصول کرامت بدانیم. بدون در نظر گرفتن جهت استفاده از آنها نمی توانیم آنها را ملاک کرامت بدانیم. اگر اینکار را نکینم هر کسی که عقل دارد چه جانی باشد و چه غیر جانی ، اهل فساد باشد یا نباشد باید تکریم شود و دلیلی بر عدم تکریم نشدن او نیست.  یا مثلا قاچاق چیانی که با عزم و اراده بسیار و صرف وقت و اندیشه مقدار زیادی مواد مخدر را وارد می کنند تا دیگران را معتاد کنند باید اکرام شوند.

رابعا اگر بپذیریم که جهت هم مشخص شود باید گفت صرف اینکه بگوییم این کار عقلی و خوب است کافی است یا حتما باید اینکار برای رضایت خدا باشد. مثلا کسی که به مستمندان کمک می کند به خاطر اینکه کار خوبی است و خودش دوست دارد با کسی که به مستمندان کمک می کند به خاطر اینکه کار خوبی است و خدا این کار را دوست دارد آیا هر دو یکی اند؟ اگر بگوییم بله، پس مرز عبودیت و اومانیسم کجاست؟ اگر قرار است که بنده ی خدا هر کاری را چون خود دوست دارد انجام دهد پس در کجا معلوم می شود که بنده این عمل را برای خدا انجام می دهد. نمایش بندگی در جایی است که تو بین خواست خدا و خلاف امیالت قرار گرفته ای و گرنه آنجا که موافقت هست معلوم نمی شود واقعا این کار را برای خدا انجام داده ای یا خیر.

 

از این اشکالات که بگذریم اینکه ایشان چطور از داشتن حق تفکر به داشتن حق کرامت می رسند خود از کرامات ایشان است. چرا که مقتضای حکمت الهی، داشتن کرامت برای این شخص نیست بلکه مقتضای حکمت عدم مانعیت در فهم و تعقل است. یعنی یک شخص کافر اگر چه در نزد خدا کرامتی ندارد ولی این باعث نمی شود که حق تفکر کردن را از او بگیرد.

استدلال به قرآن

بعد از این ایشان وارد استدلال قرآنی می شود و می گوید:

قرآن فرموده است : لقد کرمنا بنی آدم،  بنی آدم را ما کرامت دادیم. در اینجا خدا نفرموده که ما به "مومنان" کرامت دادیم. آیه این نیست. آیه کرامت "بنی آدم" است.

و این عموم و گستردگی بنی آدم را نمی توان اختصاص داد به خصوص مسلمان ها و خصوص مومنان. این تقیید و تخصیص با ظاهر آیه سازگار نیست ایا شما می توانید یا ایها الناس را که در قرآن آمده، معنا بکنید به یا ایها الذین آمنوا؟

در این جا هم سخن از بنی آدم است. کرمنا بنی آدم. علاوه بر این که بنی آدم خودش نشان دهنده گستردگی کرامت است، ادامه آیه هم نشان می دهد که این کرامت بر همه انسان هاست، لذا در ادامه می فرماید و حملناهم فی البر و البحر. روشن است که حملناهم فی البر و البحر اختصاص به مومنین ندارد. قدرت حرکت انسان روی زمین و در دریا برای همه انسانهاست . و رزقناهم من الطیبات. این هم اختصاص به مومنین ندارد پس خود ادامه آیه هم همان عموم و شمول را نشان می دهد.

بعد به سخن علامه طباطبایی استناد می کند و می نویسد:

اگر کسی این استدلال ها را هم نمی فهمد و نمی تواند بگیرد به او می گوییم که این تفسیر المیزان و علامه طباطبایی است. که در ذیل آیه تصریح می کند که این کرامتی که در این آیه مطرح است شامل کفار هم می شود.

سوال اینجاست که آیا کرامتی که در آیه مطرح است همان کرامتی است که در آیه ان اکرمکم عند الله اتقاکم  مطرح شده است.

جواب استدلال به قرآن

این چیز هایی که آیه بر می شمرد را خداوند به حیوانات هم داده است. مثلا در جایی می فرماید:

أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فی‏ جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ [2]

آیا آن پرندگان رام‏شده در جو آسمان را نمى‏بینند؟ هیچ کس جز خدا آنها را در هوا نگاه نتواند داشت. و در این براى مردمى که ایمان مى‏آورند عبرتهاست.

آیا اینکه آسمان را در تسخیر پرندگان قرار داده دلیل بر کرامت آنهاست.

یا  در جایی دیگر می فرماید:

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ (6)[3]

هیچ جنبنده‏اى در روى زمین نیست، جز آنکه روزى او بر عهده خداست، و موضع و مکانش را مى‏داند، زیرا همه در کتاب مبین آمده است.

خوب اینجا هم فرموده رزق همه به دست خداست پس با این حساب همه ی موجودات صاحب کرامت اند.

اگر بخواهیم بگوییم همه کرامت دارند حرفمان با آیه إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ[4]  تعارض دارد. چرا که آیه می فرماید با کرامت ترین شما با تقواترین  شماست یعنی ملاک کرامت تقواست.  پس اولا کرامت درجاتی دارد چون فرمود با کرامت ترین شما ، یعنی کریم داریم و کریم تر و از آن طرف شرط تقوا را ملاک امتیاز قرار می دهد. یعنی اگر کسی تقوا نداشته باشد اصلا داخل دایره وارد نشده و تخصصا خارج است و نوبت به این نمی رسد که او را کریم بدانیم یا کریم تر! (دقت شود)

مثلا می گوییم بهترین کشتی گیرها  وارد  مسابقات جهانی می شوند. کسی که کشتی گیر نیست اصلا داخل بحث نیست که بخواهیم بگوییم بهتر یا بهترین و به عبارتی تخصصا خارج است.

با این حساب معنای کرامت در آیه همسنخ آیه ان اکرمکم عند الله اتقاکم نیست بلکه به این معنی است که ای انسان ها منِ خدا در ابتدا همه ی شما فرزندان آدم را آدم فرض می کنم و تکریم می کنم و اصل را بر با تقوا بودن شما می گذارم اگرچه هنوز شما را امتحان نکرده ام و نیازموده ام پس خودتان این کرامت را از بین نبرید. در آیات بعد به همین مسئله اشاره می فرماید:

یَوْمَ نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسِ  بِإِمَامِهِمْ  فَمَنْ أُوتىِ‏َ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا

وَ مَن کاَنَ فىِ هَذِهِ أَعْمَى‏ فَهُوَ فىِ الاَخِرَةِ أَعْمَى‏ وَ أَضَلُّ سَبِیلًا[5]

روزى که هر گروه از مردم را به پیشوایانشان بخوانیم، نامه هر که به دست راستش داده شود، چون بخواند بیند که به اندازه رشته باریکى که درون هسته خرماست، به او ستم نشده است. (71) و هر که در این دنیا نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا و گمراه‏تر است. (72)

یعنی کسی که در این دنیا این کرامت خدا را نبیند در آخرت هم کرامتی ندارد و کرامت خدا را نمی بیند و بخششی در کار نیست.

تحلیلی بر ذاتی بودن کرامت

اما در قسمت سوم می خواهیم ببینیم اصلا می شود که کرامت ذاتی انسان باشد یا نه؟

 بر فرض که بگوییم کرامت ذاتی است. ذاتی یعنی آنچه جدا نشدنی است. به عنوان مثال گرما ذاتی آتش است اگر گرما را از آن بگیریم دیگر چیزی نمی ماند. لذا این کرامت نباید منفک شدنی باشد و بتوان آن را جدا کرد.

 در حالی که فراوان در روایات داریم که امام فرموده است فلان شخص کرامتی ندارد مثل وقتی که بحث تهمت به زن برای نفی ولد است و مرد لعان می کند اگر شخص از تهمتش برگردد فرزند را به او بر نمی گردانند چرا چون امام فرمودند چنین شخصی دیگر کرامت ندارد. (لا کرامة له)

و مثل این روایات زیاد است و از آن جمله این روایات:

 النبیّ «ص»: یا علیّ! من منع قیراطا من زکاة ماله، فلیس بمؤمن و لا مسلم و لا کرامة له‏.[6][7]

و مثل این روایت از امام صادق نیز نقل شده است:

الإمام الصّادق «ع»: من منع قیراطا من الزّکاة، فلیس هو بمؤمن و لا مسلم و لا کرامة له‏.[8]

وقتی روایت کرامت را از کسی که زکات نمی دهد بر می دارد آن هم در حالی که ممکن است بقیه اعمالش را انجام دهد درباره کافر و بی دین چه بگوییم.

یا در جای دیگر امام صادق می فرماید:

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لَهُ الْفُضَیْلُ أَتَزَوَّجُ النَّاصِبَةَ قَالَ لَا وَ لَا کَرَامَةَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَقُولُ لَکَ هَذَا وَ لَوْ جَاءَنِی بِبَیْتٍ مَلْآنَ دَرَاهِمَ مَا فَعَلْتُ.[9]

فضیل می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم آیا با ناصبی (کسی که به امام دشنام می دهد) ازدواج کنم. امام فرمود: نه چرا که هیچ کرامت و ارزشی ندارد. گفتم فدایت شوم این سوال را نکردم که این کار را انجام دهم. اگر خانه ای که پر از درهم است به من بدهند این کار رانمی کنم.

جدا از این اگر کرامت ذاتی انسان بود پس عذاب الهی بی معناست. چرا که تکریم خدا با عذاب او سازگاری ندارد. این چه تکریمی است که با درد و شکنجه همرا ه است.

نتیجه

 با این حساب به حرف بزرگانی مثل آقای جوادی باید برگشت و گفت:

آن گاه انسان خلیفه الله است که حرف مستخلف عنه را بفهمد. انسان خلیفه خداست، و خدا می شود مستخلف عنه . ارزش انسان به خلیفه الله بودن است. و خلافت به این است که "بفهمد" خدا چه می گوید. چون خلیفه است و جانشین است. و ثانیا آن را «اجرا» کند. دستورات الهی را اجرا کند. و اما اگر جای او بنشیند. یعنی جای مستخلف عنه، صندلی او را بگیرد و نان خلافت بخورد. ولی حرف خودش را بزند، کالانعام بل هم اضل می شود. این خلیفه الله نیست. وقتی خلیفه الله نبود کرّمنا شامل او نمی شود. لقد کرمنا بنی آدم شامل چنین شخصی نیست. بل هم اضلّ شامل او می شود. کرامت انسان در قلمرو دین شناسی و دین پذیری است ولی اگر خود را از دین جدا کرد با چه دعوت نامه ای می توان به کرامت او فرمان داد؟ منشاء کرامت «دین» است.....

تنها تفاوت انسان مؤمن با کافر در این است که مؤمن از چنین مقام و قدرتی سوء استفاده نمی‏کند، بلکه آن را در راه خیر و صلاح و منویّات و خواسته‏های مستخلف عنه خویش به‏کار می‏گیرد. اما کافر ناسپاسی کرده، در برابر این امانت بزرگی که بر دوش او نهاده شده (امانتی که سایر موجودات حتی فرشتگان توان حمل آن را ندارند؛ گرچه در آینده معلوم خواهد شد که تطبیق آیه عَرضْ امانت، بر خلافت آسان نیست) جهالت و ظلم روا داشته، در مسیر فساد و خونریزی، از آن سوء استفاده کرده است؛ همانند بسیاری از جانشینانی که از امکانات و موقعیت به دست آمده سوء استفاده می‏کنند و شکر مقام را به جا نیاورده، بلکه برای ارضای تمایلات نفسانی خویش از آن بهره باطل می‏گیرند و روشن است که کفران نعمت با عدم وجود آن نعمت مساوی یا ملازم نیست[10]

بعد نوشت: به دنبال این نقد مطلبی هم برای اثبات مدعای خود نوشته ام که مکمل این بحث است با عنوان اثبات کرامت اکتسابی انسان


[1] - محمد سروش محلاتی / http://www.soroosh-mahallati.com - مباحثه ای در باب کرامت ذاتی انسان

[2] -  نحل 79

[3] - هود 11

[4] - حجرات 13

[5] - اسراء 71-72

[6] - الحیاة / ترجمه احمد آرام / ج‏6 / 340 / حدیث ..... ص : 340

[7] ­- ای علی کسی که مانع داده شدن  ذره ای از زکات مالش شود نه مومن است و نه مسلمان و هیچ کرامتی ندارد.

[8] - الحیاة / ترجمه احمد آرام / ج‏6 / 342 / حدیث ..... ص : 341

[9] - الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‌5، ص: 348

[10] - تسنیم، ‏جلد 3 - صفحه   47

نظرات  (۴)

۱۹ دی ۹۳ ، ۱۷:۳۲ مهدی ابراهیم پور

آقا چه مکافاتی داره اینجا نظر دادن!

 

من از سخنان آقای سروش محلاتی، چیز متفاوتی فهمیدم. البته شاید نظر ایشان این نباشد ولی من این را درست‌تر می‌یابم. فکر می‌کنم منظور ایشان این است که ما می‌توانیم قائل به دو کرامت شویم. یکی کرامت ذاتی و دیگر (به قول شما) کرامت اکتسابی. کرامت ذاتی، کرامتی است که خداوند به واسطه‌ی اعطای عقل و اراده به همه‌ی انسان‌ها داده چنانکه در آیه‌ی «لقد کرمنا بنی ادم» ذکر شده. یک کرامت دیگری هم هست که انسان با تقوا پیشه کردن به دست می‌آورد که این کرامت اکتسابی است بنا به آیه‌ی «انّ اکرمکم عند الله اتقاکم.» کسی که کافر شود، صرفاً به همان کرامت اولیه بسنده کرده و کسی که اهل تقوا باشد، کرامتی دیگر (یا مضاعف) کسب می‌کند. آن احادیثی که نقل کردید را هم می‌توان به کرامت اکتسابی نسبت داد و ربطی به کرامت ذاتی ندارد.

کرامت اکتسابی مبنای رابطه‌ی انسان و خداست. یعنی همین حالا و فردای قیامت، خداوند بر اساس کرامت اکتسابی که انسان کسب کرده او را قضاوت می‌کند و جزا می‌دهد. ولی مبنای رابطه‌ انسان‌ها با هم کرامت ذاتی است. (به استدلال هم‌زیستی آقای سروش محلاتی توجه کنید.) طبیعی است که اگر من مسلمان بخواهم با یک فرد مسیحی و یک کافر هم‌زیستی داشته باشم در این جهان نمی‌توانم اساس را بر کرامت داشتن خودم و کرامت نداشتن آن‌ها قرار دهم. چون طبیعتاً آن‌ها هم اساس را بر کرامت داشتن خودشان و کرامت نداشتن من قرار می‌دهند و آن‌گاه غیر از جنگ و خونریزی چیزی عاید کسی نمی‌شود. برای هم‌زیستی، باید کرامت ذاتی را در میان همه‌ی انسان‌ها به رسمیت شناخت. کرامتی که خداوند به انسان داده و از این جهت همه (فارغ از اعتقادات و نژاد و جنسیتشان) مساوی‌اند. آن‌گاه بر این اساس می‌شود روابط را طوری تنظیم کرد که هم‌زیستی ممکن شود. بله، البته در نزد خداوند، ما بر اساس کرامت اکتسابی‌مان مورد قضاوت قرار می‌گیریم.

پاسخ:
حالا اگر لازم شد روایاتی در باره سایر ادیان اسلامی می آورم ببینیم کرامت دارند یا نه.
اول اینکه برای همزیستی مسالمت آمیز لازم نیست قائل به کرامت انسانی باشیم و همین قدر که بفهمیم مرغ همسایه را نمی دزدم تا مرغ مرا ندزد کافی است. کما اینکه در غرب مبنای احترام همین اصل است. یعنی به کسی کار ندارم تا کسی کاری به من نداشته باشد.
ثانیا این را بگویید چطور ممکن است کرامت ذاتی باشد. ولی از آن منفک شود؟ من در وادی دین صحبت نمی کنم. بیاییم دین را کنار بگذاریم. اگر کسی قتل انجام داد. این شخص را در اکثر دنیا اعدام می کنند. اگر عرف دنیا این را ذاتی می داند پس چطور او را اعدام می کند. تکریم شخص اصلا در این حالت معنی ندارد. چطور می توان برای کسی که جانی است کرامت ذاتی تصور کرد.
ثالثا آیه و لقد کرمنا با آیه ان اکرمکم تعارض دارد. (امیدوارم مطلق و مقید را بدانید چیست) اولی اطلاق دارد یعنی همه را داخل می کند و دومی مقید است و بی تقوا ها را خارج می کند. مثل این که کسی بگوید اساتیدت را اکرام کن بعد فردا بگوید اساتید فلسفه علم را اکرام کن. این دومی اطلاق اولی را به هم می زند و دایره اکرام را به اساتید فلسفه علم تقلیل می دهد. در این آیه هم همینطور است نمی توانیم یک آیه را بگیریم و بعد بگوییم نظر اسلام این است. اگر یک آیه را دیدی نهایت می توانی بگویی این آیه این حرف را زده. اگر ده آیه را دیدی می توانی بگویی این ده آیه این حرف را می زند. اگر کل قرآن را دیدی می توانی بگویی قرآن نظرش این است و اگر روایات را هم دیدی می توانی بگویی اسلام این حرف را زده. این از ابتدایی ترین قواعد اجتهاد است که حتما آقای وحید به شاگرد خودش یاد داده است.
رابعا کمترین چیزی که در مباحث فقهی مهم است این است که بخواهیم حکمی را صادر کنیم که موافق طبع ماست. اینکه حکم خدا باشد اصل است. حالا چون ما می خواهیم همزیستی را درست کنیم که نباید به آیه قرآن و دین چیزی ببندیم.
خامسا روابط در دین بر اساس ملاک تسلیم بودن در برابر خدا تعریف شده نه مطلق کرامت انسانی مثلا فرض کنید پدری کافر است این شخص در دین کرامتی ندارد و مهدور الدم است ولی فرزندش حق بی احترامی به او را ندارد. و مثل این زیاد است...
اگر دنبال ارائه حرف دین هستیم باید بدانیم که بعضی جاها به مزاجمان خوش نمی آید ولی باید گفت.

۲۰ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۷ مهدی ابراهیم پور

من اصراری ندارم که شما نظر آقای سروش محلاتی را قبول کنید ولی سعی کردم نشان دهم که انتقاد شما به ایشان وارد نیست؛ لااقل طبق تفسیری که من از حرف ایشان ارائه دادم.

اینکه می‌گویید کفار مهدور الدم هستند، فقط درباره‌ی کفار حربی صادق است. بقیه‌ی کافران مهدور الدم نیستند. هیچ مسلمانی حق ندارد به کافرانی که به دنبال فساد نیستند یا به اهل کتاب تعرض کند. اصلاً همین‌که جان و مال و ناموس آن‌ها محترم شمرده شده چه دلیلی دارد؟ غیر از این است که چون کرامت انسانی دارند؟ با این تفسیری که شما ارائه می‌دهید، اگر یک زمانی مسلمان‌ها قدرت داشتند حق دارند بزنند بقیه را لت و پار کنند چون بقیه که کرامت انسانی ندارند. قبلاً که ما ضعیف بودیم برای اینکه مرغمان را ندزدند، مرغشان را نمی‌دزدیدم. حالا که زورمان می‌رسد مرغشان را می‌دزدیم و آن‌ها هم هیچ کاری نمی‌توانند بکنند. آیا چنین تفسیری از شرع، آن را مقابل اخلاق قرار نمی‌دهد؟

در اکثر کشورهای اروپایی و اکثر ایالت‌های آمریکا مجازات اعدام ممنوع است. ضمن اینکه اعدام منافاتی با کرامت ذاتی داشتن شخص ندارد. همان‌طوری که شما کرامت داری و مالت هم محترم است ولی اگر چراغ قرمز را رد کنی، جریمه‌ات می‌کنند؛ یعنی در مقداری از مالت تصرف می‌کنند. حکم اعدام هم به همین صورت است. شخصی که اعدام می‌شود کرامت ذاتی دارد ولی چون خلاف کرده (مثلاً کسی را کشته) مجازاتش می‌کنند. مجازات کردن با ذاتی بودن کرامت منافاتی ندارد.

این تفسیری که از آیه‌ی «و لقد کرمنا» می‌کنید و خیلی راحت مقیدش می‌کنید لااقل با تفسیر علامه طباطبایی مخالف است. من نمی‌دانم شما چقدر تفسیر کار کرده‌اید ولی قطعاً نظر علامه طباطبایی نزد من حجیت بیشتری دارد تا نظر شما. ضمن اینکه به این نکته‌ی منطقی هم توجه بفرمایید: حتی اگر نظر شما درست باشد از آن بر نمی‌آید که کسی که تقوا ندارد کرامت ندارد. قرآن می‌گوید هرکه تقوای بیشتری داشته باشد کرامتش بیشتر است. شما از این چطور به این نتیجه رسیدید که هر که تقوا ندارد کرامت ندارد؟ از نظر منطقی نتیجه‌گیری شما اشتباه است. بگذارید مثال عددی (کاریکاتوری) بزنم تا ملموس‌تر شود: فرض کنید کرامت پایه 50 باشد. یعنی همه‌ی انسان‌ها در بدو خلقت 50 واحد کرامت داشته باشند! حالا هرکه تقوایش بیشتر باشد کرامتش بیشتر می‌شود. مثلاً پیامبر کرامتش 100 است. این حالت کاملاً با آیه‌ی قرآن می‌خواند و در ضمن از آن هم نتیجه نمی‌شود که کفار کرامت ندارند.

حالا قبل از اینکه شما روایت‌هایت را بیاوری من از نامه‌ی امیرالمؤمنین به مالک اشتر (نامه‌ی 53) این مطلب را نقل می‌کنم: وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی اَلدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی اَلْخَلْقِ

امام می‌گوید مردم دو دسته‌اند: یا برادران دینی تو هستند و یا در آفرینش با تو همانندند پس به آن‌ها ظلم نکن. ببینید نمی‌گوید مرغشان را ندزد تا مرغت را ندزدند. دو چیز را کنار هم می‌گذارد: یا با تو هم دین هستند (که به خاطر مسلمان بودن نباید به آن‌ها ظلم کنی) یا با تو هم نوع هستند (که به خاطر انسان بودن نباید به آن‌ها ظلم کنی). این دقیقاً کرامت ذاتی انسانی را نشان می‌دهد.

من علاقه‌ای ندارم که حرفی که دلم می‌خواهد را در دهان شارع بگذارم ولی نمی‌دانم شما چه اصراری دارید از اسلام تفسیری خلاف مدارا ارائه کنید. چه اصراری است که از اسلام تصویری خلاف عقل ارائه کنیم و بعد بگوییم «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل» منظورش این است که هرچه شرع گفت، عقل آن را تأیید می‌کند ولی «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» را نبینیم. خواندن این شعر از محمدحسین کاشف‌الغطاء (از علمای نجف) هم می‌تواند مفید باشد:

هلم نعش بالسلم عصراً فإننا
قضینا عصوراً بالتضارب واللدم

إلیکم بنی الأدیان منی دعوة 
دعوتکم فیها الى الشرف الجم

الى السلم فیکم والتساهل بینکم 
فیا حبذا شرع التساهل والسلم


بگذار این روزگار در صلح زندگی کنیم
سالیانی را به جنگ و نزاع گذرانده ایم

ای فرزندان ادیان،‌ برایتان پیامی دارم
به بالاترین شرف دعوتتان میکنم
به صلح و مدارا
و خوشا آیین مدارا و صلح

پاسخ:
از پاسخی که نوشتید معلوم شد که شما به فقه تسلط کافی ندارید (که البته عیبی نیست) کما اینکه بنده به فلسفه غرب تسلط کافی ندارم.
1- اینکه نوشتید کفار مهدور الدم فقط درباره‌ی کفار حربی صادق است. (بنده حکم فقهی کافر را با جزئیات مطلع هستم لااقل بخاطر تخصصم و از اول متوجه حربی بودن آن بودم) به هر حال خود شما همین یک دسته را قبول دارید که حرمتی ندارند کفایت می کند. حداقل اسلام نظرش این است که مال و جان و ناموسش بی ارزش است. حتما در منطق خوانده اید اگر نخوانده اید ریاضی قطعا خوانده اید همین یک مثال نقض قضیه ذاتی بودن را باطل می کند لااقل نظر اسلام این نیست.
2- مسلمانان اگر به قدرت برسند صد ها حکم فقهی دیگر هم دارند که باید آنها را هم انجام دهند. اگر مسلمانان بخواهند با ذهن بسته و قوانین ضعیف حقوق بشر و منشور سازمان ملل حکم رانی کنند این حرف شما درست است. اما اسلام حتی برای حیوانات هم حقوقی قائل شده و حاکم و مردم را به آنها موظف کرده است. داشتن حق مستلزم داشتن تمام حقوق نیست. در مورد جزیه اهل کتاب قران می فرماید: «حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون» یعنی نباید احساس عزت کند وقتی جزیه می دهد باید احساس حقارت و کوچکی داشته باشد وقتی دارد جزیه می دهد. آیا کرامتی در آن می بینید؟
3-
این قاعده مرغمان را ندزدند، مرغشان را نمی‌دزدیدم پایین ترین سطح انسانیت است که دارد همه جای دنیا اجرا می شود و تا حدود زیادی جواب هم داده ولی کل نظر اسلام نیست. نظر اسلام تسلیم بودن در برابر حق است. این ملاک اسلام در دین داری، حکومت و ... است و از همین رو به اسلام اسلام گفته اند.
4- تناقض اصلی است که همه عقلای عالم آن را قبول دارند. وقتی شما می گویید مال و جان محترم است این احترام بروز و ظهور رفتاری دارد. این چه احترامی است که به مال من می گذارید ولی مال من را بدون رضایت من از من می گیرید؟ اگر خطا کرده ام و شما هم قبول دارید که مال من محترم است پس چرا آن را به زور از من می گیرید. زور یعنی احترام قائل نبودن. حالا هرچقدر من حرف شاعرانه بزنم نه عزیزم من تو را دوست دارم و ... آخر این چه دوست داشتنی است که خلاف نظر من است. یا وقتی می گویید جان محترم است، این چه نوع احترام  است که جانم را می گیرید. (اصلا محترم شمردن جان و مال یک نفر به چیست؟)
5- ذاتی بودن یک شیء ملازمت همیشگی را به همراه دارد. و چه از منظر آیات و چه از منظر روایات و چه در عرف جهانی و به حکم عقل می بینیم که چنین ملازمه ای وجود ندارد و کسی کرامت را جدا شدنی از انسان نمی داند. (در نقد این را بیشتر دادم دقیق تر بخوانید)
6- بنده دست کم 12 جزء قرآن را حفظم و 15 جزء نمونه و بسیاری از مطالب مهم و کلیدی المیزان و کتاب های تفسیری راخوانده ام. اینکه علامه فرمود، ما هم قبول داریم اما علامه نفرمود حرف اسلام این است. فرمودند این آیه این را می گوید. وقتی به ذیل آیه ان اکرمکم عند ا.. بروید می بینید با تیتر بزرگ نوشته است ( تقوا تنها کرامت و امتیاز حقیقى است ترجمه المیزان، ج‏18، ص: 490) بنابر این اگر حرف علامه برایتان حجت است به خاطر اینکه علامه گفته بپذیرید. اگر استدلال ما را نمی فهمید( این تکه اشاره به مغالطه ای است که آقای محلاتی می کند)
7- اگر حرف مفسرین برایتان اینقدر مهم است خوب آقای جوادی آملی که، هم مفسر قرن است و هم فیلسوف و عارف و هزار بار از کسی مثل آقای محلاتی عالم تر است را قبول کنید.
8- اینکه شما آنچه را در متن مقاله توضیح دادم را دوباره می پرسید بنده را به شک می اندازد که نکند مقاله را با روش وبلاگ خوانی ، خوانده باشید. این بار حرف علامه را می آورم ایشان می فرماید: « یگانه مزیت تقوى است » یعنی چیز دیگری سبب کرامت نیست جز تقوا. و البته بنابر توضیحی که در مقاله دادم هم واضح بود که باید تقوی داشته باشی.
9- در مورد روایتی که آورید اتفاقا زیبایی اسلام به همین است. رفتارهای انسان الهی بسیار فراتر از فهم بشری است. امیر المومنین می فرماید اگرچه کسانی که در دین تو نیستند کرامتی ندارند. اما این را دست آویزی برای ظلم کردن قرار نده ، چرا که عملی که از روی ظلم باشد حتی اگر بر روی مورچه ای اتفاق بیافتد مورد قبول نیست. چه برسد به این که اینان هم آفرینش تواند. (امام در سدد نفی ظلم است نه اثبات کرامت و انسانیت کسی، چه بسا آنان که هم کیشان او هستند و یا نیستند از حیوان هم کمتر باشند (بل هم اضل))
10- اینکه بگوییم اسلام کرامت ذاتی راقبول ندارد یک حکم اسلام است و از آن عدم مدارا را نمی شود فهمید. اگر خواستید در مورد مدارای اسلام بدانید می توانید رجوع کنید به ابواب فقهی درمورد مدارا با مردم را ببینید تا نظر اسلام را بدانید. وقتی شما بخواهید اسلام را با منشور سازمان ملل تطبیق دهید و خودتان را با آن سازگار کنید. مجبور می شوید مثل آقای محلاتی بگویید کرامت ذاتی است تا حرف منشور را زده باشید.
11- در ضمن اگر آیه قبل و بعد آیه و لقد کرمنا را بخوانید خودتان به این نتیجه خواهید رسید که مقصود کرامت ذاتی نیست بلکه همان کرامت بالقوه ای است که به همه ی انسان ها داده شده و با تقوا به فعلیت می رسد یعنی همه انسان ها قوه  و استعداد کریم شدن را دارند منتها برخی آن را بالفعل می کنند و برخی نمی کنند.
12- ملاک مدارا در دین خود دستورات دین است نه کرامت داشتن یا نداشتن. ممکن است کسی اهل تقوا باشد ولی نباید با او مدارا کرد مثلا یکی از بهترین یاران امیر المومنین وقتی دزدی کرد ایشان مدارا نکرد و انگشت شخص را برید. یا برعکس پدری که کافر حربی است و کرامتی ندارد ولی احترام آنها واجب است و باید با آنها مدارا کرد.
۲۰ دی ۹۳ ، ۱۱:۲۸ مهدی ابراهیم پور

فکر می‌کنم در فهم معنای «کرامت» با هم اختلاف داریم. شما می‌گویید که در فقه دستوراتی وجود دارد که مانع از این می‌شود که مسلمانان به دیگران آسیب وارد کنند. من به همین می‌گویم کرامت قائل شدن برای آن‌ها. تا جایی که از سخنان آقای سروش محلاتی متوجه شدم، منظور او هم همین است. کسی اینجا نمی‌خواهد اسلام را منطبق بر منشور حقوق بشر یا سازمان ملل کند.

درباره‌ی آیه‌ای که نقل کردید هم من نقل قولی از تفسیر المیزان می‌آورم: «از آنچه در صدر آیه مورد بحث از اوصاف سه گانه اهل کتاب بعنوان حکمت و مجوز قتال با ایشان ذکر شده، و از اینکه باید با کمال ذلت جزیه بپردازند، چنین برمى آید که منظور از ذلت ایشان خضوعشان در برابر سنت اسلامى، و تسلیمشان در برابر حکومت عادله جامعه اسلامى است.

و مقصود این است که مانند سایر جوامع نمى توانند در برابر جامعه اسلامى صف آرائى و عرض اندام کنند، و آزادانه در انتشار عقاید خرافى و هوى و هوس خود به فعالیت بپردازند، و عقاید و اعمال فاسد و مفسد جامعه بشرى خود را رواج دهند، بلکه باید با تقدیم دو دستى جزیه همواره خوار و زیر دست باشند.

پس آیه شریفه ظهور دارد در اینکه منظور از صغار ایشان معناى مذکور است، نه اینکه مسلمین و یا زمامداران اسلام به آنان توهین و بى احترامى نموده و یا آنها را مسخره کنند، زیرا این معنا با سکینت و وقار اسلامى سازگار نیست، هر چند بعضى از مفسرین آیه را بدان معنا کرده اند.»

این تفسیر هیچ مشکلی با کرامت ذاتی داشتن آن‌ها ندارد. می‌گوید زیردست بودنشان باعث می‌شود که احساس خواری کنند. این کجا با کرامت ذاتی داشتن مخالف است؟ مگر هرکسی احساس خواری کرد کرامتش را از دست می‌دهد؟ توجه کنید که کرامت آن‌ها به عقل و اراده‌ی آن‌هاست. زیردست بودن با داشتن عقل و اراده و کرامت تناقضی ندارد.

اما درباره‌ی کافر حربی نوشته‌اید که مهدور الدم بودنشان نشان از نداشتن کرامت ذاتی است و بعد آن را مثال نقض درنظر گرفته‌اید. من دفعه‌ی قبل هم توضیح دادم که مجازات کردن، منافی کرامت ذاتی نیست. اگر مسلمانی شراب بخورد، حدش می‌زنند. پس با خوردن شراب کرامت او کاملاً از بین می‌رود؟! کافر حربی هم به خاطر حربی بودنش مستحق مجازات است؛ یعنی به خاطر رفتارش مجازات می‌شود نه به خاطر ذاتش. نوشته‌اید: «اگر خطا کرده ام و شما هم قبول دارید که مال من محترم است پس چرا آن را به زور از من می گیرید. زور یعنی احترام قائل نبودن.» وقتی می‌گویند مال شما محترم است یعنی در حالت عادی کسی حق ندارد به آن تعرض کند ولی وقتی شما مرتکب تخلف شده‌اید، مقداری از مال شما را می‌گیرند به عنوان جریمه. جریمه گرفتن نوعی از مجازات کردن است. برای اینکه دیگر شما و دیگران این تخلف را مرتکب نشوید. وگرنه باید بگوییم پلیسی که سر چهارراه می‌ایستد و قبض جریمه دست می‌گیرد و مردم را جریمه می‌کند دارد به مردم بی‌احترامی می‌کند یا کرامتشان را لکه‌دار می‌کند. معلوم است که این‌طور نیست.

در همان کامنت اول عرض کردم که روایاتی که کرامت کافران را نفی می‌کنند را می‌توان به کرامت اکتسابی آنها نسبت داد. این روایات کرامت ذاتی داشتن آن‌ها را نفی نمی‌کنند. من همان ابتدا کرامت ذاتی و اکتسابی را از هم جدا کردم. گفتم کرامت ذاتی از این ناشی می‌شود که همه‌ی انسان‌ها آفریده‌ی خدا هستند و عقل و اراده دارند و کرامت اکتسابی از عمل افراد ناشی می‌شود. همان اول توضیح دادم که مبنای روابط انسان‌ها باید کرامت ذاتی باشد چون ما که نمی‌دانیم کرامت اکتسابی افراد چقدر است که به نسبت آن با بقیه رفتار کنیم. اگر بخواهیم کرامت اکتسابی را ملاک قرار دهیم کارمان اصلاً پیش نمی‌رود چون معلوم نیست که مثلاً شما کرامتتان بیشتر است یا برادرتان. پس ملاک را می‌گذاریم روی کرامت ذاتی شما. هر دو انسان هستید پس جانتان و مالتان محترم است و کسی حق تعرض ندارد. بنا بر این کرامت حق استفاده از خدمات بهداشتی و استفاده از مدرسه و دانشگاه دارید و ... . این کجایش با اسلام ناسازگار است؟ ولی منظور از کرامت حقیقی آن‌چنان که نزد خداست، کرامت اکتسابی است که بر مبنای تقوا است. حالا هر کدام از شما باتقواتر باشید نزد خدا کرامت بیشتری دارید. آیه را ببینید: گفته «عند الله» نگفته «عند الناس». ما انسان‌ها که از مراتب تقوای همدیگر اطلاع نداریم که آن را ملاک قرار دهیم. پس چه کار کنیم؟ چه کسی کرامت دارد چه کسی ندارد؟ اینجا پای «و لقد کرمنا بنی ادم» به میان می‌آید: همه کرامت ذاتی دارند و این باید مبنای روابط باشد. سخن علامه هم مخالفتی با کرامت ذاتی ندارد.

تفسیرتان از جمله‌ی امام علی هم خیلی جالب بود. این نشان می‌دهد که شما از قبل نتیجه‌ی مورد نظرتان را گرفته‌اید و حالا دارید درباره‌ی مقدماتش بحث می‌کنید. من هزار تا آیه و روایت برای شما بیاورم که می‌گوید با غیرمسلمین به انصاف و عدالت رفتار کنید و ظلم نکنید، شما آن را اینطور معنی می‌کنید که هرچند آن‌ها کرامت ندارند ولی تو ظلم نکن.

من آخرش نفهمیدم شما کرامت نداشتن آن‌ها را چطور فهمیدید. در متن نوشته‌اید: «اگر بخواهیم بگوییم همه کرامت دارند حرفمان با آیه إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ  تعارض دارد. چرا که آیه می فرماید با کرامت ترین شما با تقواترین  شماست یعنی ملاک کرامت تقواست.  پس اولا کرامت درجاتی دارد چون فرمود با کرامت ترین شما ، یعنی کریم داریم و کریم تر و از آن طرف شرط تقوا را ملاک امتیاز قرار می دهد. یعنی اگر کسی تقوا نداشته باشد اصلا داخل دایره وارد نشده و تخصصا خارج است و نوبت به این نمی رسد که او را کریم بدانیم یا کریم تر!» عرض کردم که نتیجه گرفتن کرامت نداشتن آن‌ها از «ان اکرمکم عند الله اتقاکم» منطقاً غلط است. به دو دلیل: اولاً این آیه درباره‌ی کرامت نزد خدا (همان کرامت اکتسابی) صحبت می‌کند و نه کرامتی که مبنای روابط بین مردم باشد (کرامت ذاتی). و ثانیاً از قضیه‌ی «باکرامت‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.» منطقاً نتیجه‌ی «کسی که تقوا ندارد کرامت ندارد.» بیرون نمی‌آید. اگر بیرون می‌آید نشان دهید چطور بیرون می‌آید. آن مثال 50 و 100 که قبلاً زدم مثال نقضی است برای تفسیر شما از این آیه.

خوب است یک بار دیگر تفسیر علامه را بر آیه‌ی «و لقد کرمنا» بخوانیم:

«مراد از آیه، بیان حال جنس بشر است، صرفنظر از کرامتهاى خاص و فضائل روحى و معنوى که به عده اى اختصاص داده، بنابراین این آیه مشرکین و کفار و فاسقین را زیر نظر دارد، چه اگر نمى داشت و مقصود از آن انسان هاى خوب و مطیع بود معناى امتنان و عتاب درست درنمى آمد.»

«آیه شریفه پیرامون خصیصه هاى مادى و دنیوى سخن مى گوید.»

اگر قرار بود این آیه‌ی قرآن مقید شود، علامه نمی‌گفت این آیه مشرکین و کفار و فاسقین را زیر نظر دارد. بلکه آیه‌ی «ان اکرمکم» را می‌آورد و می‌گفت این مطلق است و آن مقید. بیان علامه کاملاً با جدا کردن کرامت ذاتی از کرامت اکتسابی همخوانی دارد. ایشان به صراحت می‌گوید که ما تکریم‌های معنوی و آخرتی داریم و تکریم‌های مادی و دنیوی. این تکریم‌های مادی و دنیوی همان کرامت ذاتی است و تکریم‌های معنوی و آخرتی کرامت اکتسابی. پس اصلاً دو آیه با هم تناقضی ندارند که قید زدن لازم شود.

بنده ادعایی در فقه ندارم. متن شما و آقای سروش محلاتی را خواندم و گفتم از نظر استدلالی بعضی از انتقادات شما به ایشان غلط است. البته بعضی هم درست است. یکی از اشکالاتی که شما به آقای محلاتی کرده بودید این بود که ایشان بدون اینکه معنای کرامت را مشخص کند درباره‌اش بحث کرده. باز ایشان اول بحثشان اشاره‌ای به عقل و اراده می‌کند. شما که همین کار را هم نکردید. اصلاً معلوم نیست منظور شما از کرامت چیست. همان‌طوری که اول بحث گفتم به نظرم می‌رسد که «کرامت» را به معانی متفاوتی به کار می‌بریم. آن چیزی که من از «کرامت» (ذاتی) می‌فهمم همان چیزی است که مبنای روابط انسان‌ها است. همان چیزی است که باعث می‌شود من بتوانم با شما معاهده امضا کنم چنانکه پیامبر با مشرکین و با یهود معاهده امضا کرد. اگر مشرکین و یهود کرامت ذاتی نداشتند چرا پیامبر در قبال آن‌ها چیزی را متعهد شدند؟ کرامت داشتن باعث می‌شود که وقتی معاهده‌ای بستیم دیگر حق شکستنش را نداشته باشیم. باعث می‌شود که جان و مال و ناموسشان را محترم بدانیم و به آن تعرض نکنیم. مگر می‌شود آدم بگوید جانت محترم نیست ولی چون به ما گفته‌اند جانت را نگیریم نمی‌گیرم. خب چرا به شما گفته‌اند جانش را نگیر؟ اصلاً جانش را نگیر یعنی چه؟ یعنی همین که جانش محترم است. مگر محترم بودن جان چه معنایی دارد؟ یعنی حق نداری جانش را بگیری.

من بیشتر از این حرفی برای گفتن در این باره ندارم و به همین خاطر دیگر کامنتی نمی‌گذارم. از شما هم به خاطر پاسخ‌هایتان تشکر می‌کنم.

پاسخ:
برادر عزیز جناب آقای مهدی ابراهیم پور تلنگر شما مرا وادار کرد که دوباره و دقیق تر حرفم را بنویسم.
از آنجا که تقریبا به بیشتر قسمت های صحبت شما اشکال داشتم تصمیم گرفتم به جای نقد مطلب آقای محلاتی که نتیجه اش بیشتر برای کسانی که پیش فرض های فقه را می شناسند مفید است مطلبی با روال ذهنی دوستان دانشگاهی آماده کنم
با عنوان اثبات کرامت اکتسابی انسان
از شما متشکرم امیدوارم ما را از نظرت محروم نکنی
۲۶ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۸ سامان سامنی

با عرض سلام و وقت بخیر.

از لطف شما بی‌نهایت ممنونم. با افتخار شما هم لینک شدید.

پاسخ:
تشکر از همکاری شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی