تا ديروز فكر مي كردم گزارش گري كار گويندگان خبر و فوتبال و امثال اينهاست. و اهل علم كارشان به چالش كشيدن حرفها و حركت به سمت حقيقت اشياء و حروف است. اما امروز صفحات وبلاگ و كتاب هاي زيادي را مي بينيم كه پر از گزارشات حوادث و حرف هاي فلاني و بهماني است. در حوزه هم با پديده ي نو ظهور مبلغان ديني مواجهيم. مبلغاني كه گزارشگران دين و نظرات علماء اند. در همه ي اين گروه ها يك وجه مشترك وجود دارد و آن عالم دانستن خود است. حال آنكه گزارشگر فقط گزارشگر است. اما عالم هم عالم است و هم گزارشگر علم خود. اين دسته دوم يعني علماء در حوزه به نام مجتهد و در دانشگاه به نام دكتر شناخته مي شوند. مجتهد يعني كسي كه خودش مي تواند حرف دين را استخراج كند و دكتر يعني كسي كه حرف جديد و دكتريني براي حوزه ي علمي خود داشته باشد. اينكه چقدر در دانشگاه دكتر هاي ما اهل دكترين هستند در هاله اي از ابهام است. لااقل براي بنده اما اگر يك چيز حوزه لااقل درست باشد همين قاعده و قانون اجتهاد است. كه كسي به اين راحتي به آن دست پيدا نمي كند. (متاسفانه بخاطر همين راحتي دكترا در دانشگاه عده اي از حوزوي ها علاقه مند به طي كردن مدارج علمي بعد از سطح2 (ليسانس حوزه) در دانشگاه ها هستند كه اين خود مشكل ديگري است)
اما همانطور كه گزارشات وبلاگي از حرف فلان دانشمند و فيلسوف و ... براي جو و فضاي فرهنگي ما مسموميت آفرين است. گزارشگري طلبه ها از دين هم مي تواند براي فرهنگ ديني جامعه مسموميت آفرين باشد. البته نمي خواهم بگويم اين گزارشگري به همان اندازه ي گزارش يك وبلاگ نويس از بخش هايي از يك كتاب مثلا آيات شيطاني ضرر آفرين است اما اگر اين گزارشگري مديريت نشود خطراتي دارد.
گزارشگري محاسني دارد و معايبي!
مي توان از محاسن آن، رسانده شدن پيام دين به مردم و جلوگيري از هدر رفتن نيروهاي حوزوي اي كه توان مجتهد شدن را ندارند بر شمرد.
اما از معايب آن مي توان انتقال اشتباه پيام هاي دين، پا فشاري بر موضع هاي غلط و اصرار بر ديني بودن آن، عدم توانمندي در پاسخ به شبهات وارده به مسئله ي مطرح شده و در نتيجه ذبح شدن حرف درستي كه گوينده آن را بيان كرده است و غيره را برشمرد.
لذا به نظر مي رسد به عنوان يك راهكار ميان مدت، تبليغ طلبه هاي غير مجتهد مي تواند جوابگوي نياز هاي جامعه باشد اما در بلند مدت خسارت هاي خودش را خواهد داشت. به اين شرط كه:
اين مبلغين فقط قصد تبليغي داشته باشند و قصد ادامه تحصيل و حركت به سمت اجتهاد را نداشته باشند.
اما اگر قصد اجتهاد دارند، اين تعاملات با مردم به پخته تر شدن آنها كمك بسياري مي كند و همانطور كه در روايات هم آمده ميان مردم بودن و از درد آنها با خبر بودن و از حرف آنها مطلع بودن سبب مي شود تا مجتهد بهتر بتواند به مردم در دينشان و زندگيشان كمك كند.
البته اگر مبلغي از بنيه ي تقوايي بالايي برخوردار باشد و در بيان مسائل از تقواي علمي لازم برخوردار باشد. آفت ذكر شده به حداقل مي رسد. مثلا در بيان مسائل فقط گزارشگر باشد و قصد فتوا و بيرون كشيدن مسائل حاشيه اي را نداشته باشد. اما به نظر مي رسد اگرچه تقوا ميسر باشد اما نمي توان به اشخاص گفت نسبت به مسائل نظرتان را نگوئيد و لذا راه فراري از مجتهد بودن اهل تبليغ نداريم مگر مبلغين را در حد بيان احكام و اصول كلي فكري و مشي دين آموزش بدهيم و از آنها بخواهيم از اين حد پا را فراتر نگذارند.
اجتهاد موضوعی است که در فقه موضوعیت دارد، لذا هیچ ضرورتی ندارد که یک مجتهد در کلام، تفسیر، عرفان، تاریخ و ... هم متخصص باشد. بسیاری از سؤالات دینی در جامعه سؤالات فقهی نیستند و به حوزههای دیگر مربوط میشوند. بنابراین مجتهد بودن یا نبودن کسی که قرار است پاسخگوی چنین سؤالاتی باشد چندان اهمیتی ندارد. آنچه مهم است این است که او در حوزهی سؤال صاحب نظر و تخصص باشد.