اگر فطرت را ویژگی های مشترک انسانی بدانیم با وجود اینکه این تعریف از
نظر بنده دقیق نیست. و غریزه را همان فصل مشترک انسان و حیوان.
درک همین مسئله ی ساده و توجه به لوازمات این حرف ما را لااقل یک
قدم به سمت زندگی انسانی پیش می برد. (نگفتم زندگی الهی یا اسلامی که این مسئله قدم های دیگری می خواهد) دقت شود.
این قسمت را با مثال توضیح می دهم:
می خواهیم راجع به محبت صحبت کنیم آیا محبت فطری است یا غریزی؟؟ (لطفا
جواب خودتان را انتخاب کنید)
با این مقدمه ای که بیان شد در بیشتر جاهایی که این سوال را پرسیده ام مخاطبین با اتکا بر این مسئله که معما چو حل کشت آسان شود جواب داده اند که محبت فطری است. اما این جواب درست نیست. حتی کسانی که می گویند محبت غریزی است هم اشتباه جواب داده اند. بلکه محبت دو قسم است.
1- محبتی که مشترک بین انسان و حیوان است. مثل محبتی که همه ی ما به فرزندانمان داریم چون آنها فرزندان ما هستند. و این نوع محبت را حیوانات هم به فرزندانشان دارند. حتی فیل ها در سوگ فرزندانشان اشک می ریزند. و این یعنی کلاه بزرگی با ندانستن این مطلب بر سر پدر و مادر ها رفته است و چه بسیار فکر می کرده اند که محبتشان در راستای انسانیت و زندگی انسانی است.
2- محبتی که فقط مخصوص انسان است و از انسان سر می زند. مثل اینکه انسانی 2 فرزند دارد یکی ظالم است و دیگری عادل، این فرد یکی از فرزندانش را دوست دارد به خاطر وجود صفت عدل و یکی را دوست ندارد به خاطر صفت ظلم ولی هر دو را دوست دارد چون فرزندش هستند (محبت غریزی). این همان محبتی است که حیوانات نمی توانند انجام دهند.
اگر بخواهیم کمی بیشتر توضیح بدهیم. باید بگوییم که در واقع محبت کششی است به سمت یک شخص یا چیز بخاطر وجود چیزی که ما نسبت به آن چیز حساس هستیم و یا شده ایم.
# اگر آن چیز که در درون شخص مقابل است از صفات حیوانی و من سُفلی باشد. به چنین محبتی محبت حیوانی می گویند چرا که حیوانات هم به همین دلایل نسبت به هم کشش دارند.
مثلا در مثال ما، وقتی پدر به فرزندانش
نگاه می کند حس قدرتمندی ، ابتر نبودن و ... در او ایجاد می شود و در واقع وجود فرزندان حامل و القاء کننده ی این مسائل است و
لذا انسان نسبت به فرزندانش کشش دارد. اما محبت فرزندان اینگونه نیست کشش آنها
تازمانی است که احساس نیاز کنند و لذا می بینید که در حیوانات به محض حس بی نیازی
از والدین جدا می شوند و دیگر کاری به آنها ندارند. (آن چیزی که خیلی ها نام آن را عشق می گذارند در همین جا قرار می گیرد.)
# اگر آن چیز که در درون شخص مقابل است از صفات متعالی و من عِلوی باشد. به چنین محبتی محبت انسانی می گویند چرا که درک صفات متعالی از حیوانات میسر نیست. مثلا در مثال ما: صفت عدل یک صفت متعالی است و ما نسبت به آن حساس هستیم و لذا وقتی بخاطر این صفت در کسی به او کشش پیدا می کنیم محبت انسانی بروز کرده است. یا به تجربه یادگرفته ایم که سخاوت و کریم بودن یک صفت انسانی است و لذا نسبت به آن حساس شده ایم و اگر کسی چنین صفتی را داشته باشد ما نسبت به او محبت داریم.
در واقع انسان تنها موجودی است که می تواند محبت جهت دار انجام دهد. اینکه فرمودند هل الدین الا الحب و البغض معنایش همین است. اینکه نوح فریاد زد فرزندم و خداوند خطاب کرد فرزند تو نیست برای تعلیم تفاوت این دو محبت بود.
اگر دین ادعای فطری بودن دارد دلیلش این است که انبیاء که متعالی ترین انسان های روی زمین هستند آمده اند تا ما همه ی رفتارهایمان را به سمت من متعالی حرکت دهیم.
+ یا رسول الله چقدر زیبا فرمودی که کسی جز مؤمن علی را دوست نمى دارد و جز کافر منافق با علی دشمنى نمى کند. آخر چطور ممکن است کسی ادعای انسان بودن و زندگی انسانی کند ولی انسان کامل را دوست نداشته باشد؟؟
+بخشی از مباحثات فطرت با آقای اسد نژاد