فطرت الهی - دلسوخته ای منتظر

در این وبلاگ سعی داریم بیشتر از مبانی فکری الهی بنویسیم

فطرت الهی - دلسوخته ای منتظر

در این وبلاگ سعی داریم بیشتر از مبانی فکری الهی بنویسیم

فطرت چيست؟
فطرت الهی - دلسوخته ای منتظر
فطرت انسانی چیز خاصی نیست که بشود آن را مثل قلب و کلیه و غیره به کسی نشان داد بلکه فطرت همان آفرینش خاص الهی است که فقط به انسان داده شده و به هیچ موجودی قبل از انسان داده نشده است.
این آفرینش چند ویژگی دارد:
1- برای اولین بار به انسان داده شده
2- دین الهی منطبق با آن است
3- هرگز از بین نمی رود ولی ممکن است زیر لجن زار گناه دفن شود
نویسندگان
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
امام صادق (ع) از پدرش نقل ميكند كه فرمود: كسى كه در او حرص و ترس باشد ايمان ندارد و مؤمن، ترسو و حريص و بخيل نيست. الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏1 ؛ ص131

      !!!!!لطفا با حوصله بخوانید ارزش وقت تلف کردن را دارد!!!!!


      [عرفان اسلامی]


- امام کاظم
7در زمانی که در زندان بودند به یکی از شیعیانشان نامه نوشتند و فرمودند :‌ای علی، گفته بودی از چه کسی معارف دینت را بگیری. معارف دین را از غیر شیعیان ما نگیر که اگر این کار را کنی، دینت را از خائنین به خدا و پیامبر گرفته‏ای که به امانتهای خدا و پیامبر هم خیانت کردند... [1] .

-     - امام صادق7 فرمودند به خدا قسم آنها از آنچه که پیامبر آوردند هیچ چیزی را ندارند غیر از قبله[2].

- امام صادق7 در مورد آیه «طیبات را برای آنها حلال کرد» فرمودند: یعنی گرفتن علم از اهلش و در مورد آیه «پلیدی ها را بر آنها حرام کرد»، فرمودند: پلیدی و خباثت یعنی سخن مخالفین[3].

- امام صادق7 فرمودند آیا می‏دانی چرا امر شدید به اینکه بر خلاف سخنان عامّه عمل کنید؟ عرض کردم نه. فرمودند به این دلیل که هرچیزی که امیرالمؤمنین7 به آن معتقد بود امت با او مخالفت کرد و غیر آن را عمل کرد به خاطر اینکه امر او را باطل کنند. آنها از امیرالمؤمنین7 سؤال می‏کردند و بر خلاف آن عمل می‏کردند برای اینکه امر را بر مردم مشتبه کنند[4].

اهلبیت:به شدت از اینکه از اهل سنت تبعیت شود و به سخنان و روایات آنها اعتنا شود، نهی کرده‏اند و حتی فرموده‏اند که با روایات آنها مخالفت شود. طبق این روایات، روایاتی که به نظر اهل سنت صحیح است نباید عمل شود، چه رسد به روایاتی که خود آنها اعتراف به جعلی بودن آنها می‏کنند.

حال سوال اساسی این است که بر چه مبنایی عرفان اسلامی را بنا کنیم و همگان را به این مسیر دعوت کنیم؟

 

[مبنای معرفت نفس]

اولین کتابی که روایات معرفت نفس را بیان کرده است، کتاب غرر الحکم است که هیچ یک از احادیث معرفت النفس آن هیچ سندی ندارند. نه اینکه اسناد آنها ضعیف باشد بلکه کاملاً مرسل هستند و این روایات در کتب معتبر شیعه و کتبی که هم عصر ائمه:بوده‏ اند، بیان نشده است. کتب دیگر هم که این روایات را نقل کرده‌اند کاملاً مرسل و بدون هیچگونه سندی آنها را نقل کرده‌اند[5].

کتاب غرر الحکم که روایات معرفت نفس را آورده است، متعلّق به قرن 6 هجری است و در کتب اصلی شیعه اثری از این روایات نیست. اما باید گفت که این روایات، اولین بار در کتب اهل سنت نقل شده است واولین بار کتاب التوحید ماتریدیه آن را نقل کرده است[6]. (قرن4) البته بیشتر علمای متقدّم اهل سنت این روایات را منسوب به پیامبر6 می‏دانند و در طول زمان این روایت منسوب به امیرالمؤمنین7 شده است.

اما نکته قابل توجه این است که :

اولاً: این روایات معرفت النفس در هیچ یک از کتب حدیثی اهل سنت هم نیامده است بلکه در کتب کلامی و تفسیری آنها آمده است و محدّثین اهل سنت هم این روایت را نقل نکرده‌اند.

ثانیاً: در هیچ یک از این کتب هم هیچ سندی برای آن ذکر نشده است.

ثالثاً: بسیاری از علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند که این روایت از پیامبر6 نیست و هیچ سندی ندارد و جزء روایات جعلی است و برخی تصریح کرده‌اند که این روایت جزء اسرائلیات است.

حال با وجود اینکه این روایات از مخالفین اهلبیت: گرفته شده است و حتّی خود آنها هم اقرار به جعلی بودن این روایات دارند، چرا طریق معرفت نفس به عنوان بهترین راه معرفت الله معرفی می‏شود؟

تعجب است، وقتی سخن از کتاب کافی و کتب شیخ صدوق و شیخ طوسی و بزرگان دیگر می‏شود که نزدیک به عصر معصومین و بعضاً در زمان غیبت صغری بوده‌اند، تمام روایاتی که نقل کرده‌اند از نظر سند، بررسی شده و اگر یک نفر ضعیف یا مجهول در سند روایات باشد آن را کنار گذاشته و به آن عمل نمی‏کنند.

کتاب کافی محصول تلاش 20 ساله‏ ی مرحوم کلینی است و شیخ کلینی کسی است که تمام علمای شیعه بدون استثناء او را توثیق کرده‌اند و حتی علمای اهل سنت هم به او ثقة الإسلام گفته‏اند. در زمان غیبت صغری زندگی می‏کرده اما با این وجود از تمام نواب اربعه امام زمان: معروف تر و مشهورتر بوده است و همگان به او اعتماد و اطمینان داشته‌اند. خود او در مقدمه کتابش می‏نویسد که جوانی از شیعیان به من گفت کتابی تألیف کن که روایات صحیح را جمع آوری کرده باشد. کتاب او برگرفته شده از کتب چهارصد‏‏گانه‏ ای است که اصحاب ائمه: آنها را نوشته‏ اند، اما با این وجود تک تک روایات را بررسی سندی کرده و در نهایت هم بیشتر روایاتش را تضعیف می‏کنند!!

بقیه روایات و کتب علمای بزرگ را هم همین گونه بررسی می‏کنند، اما وقتی نوبت به روایات معرفت نفس می‏رسد که اولین بار در کتاب غررالحکم در قرن 6 هجری! ذکر شده است و صاحب کتاب هم از بزرگان نبوده و عقاید او معلوم نیست، کسی نمی‏داند شاگرد چه کسی بوده و چه شاگردانی داشته است و این روایات را از چه منبعی گرفته است، در منابع گذشته هم روایات معرفت نفس ذکر نشده و هیچ اثری از این روایات در کتب علمای سلف نیست، تمام روایات هم بدون هیچ گونه سندی ذکر شده است و با هیچ مبنای رجالی نمی‏توان به این روایات عمل کرد، اما با این وجود بدون نگاه به سند و منبع آن، آنها را نقل کرده و در کتب و سخنرانی‏‏ها بیان می‏کنند و مبنای عرفان شیعی قرار می‏دهند و چندین کتاب در شرح و توضیح آن می‏نویسند و با همین روایات، بهترین و تنها راه سلوک را معرفت نفس معرفی می‏کنند و بدون توجه به دیگر روایات ائمه:، همگان را به این مسیر دعوت کرده و آن را رأس همه معارف معرفی می‏کنند.

[اهمیت معرفت النفس در کلام معصومین]

اگر بهترین و نافع ترین شناخت، معرفت نفس است و مهمترین وظیفه هر انسانی شناخت نفس است چرا اهلبیت: در مورد این شناخت و ارکان آن و اینکه معرفت نفس به چه معناست و چگونه انسان باید خودش را بشناسد چیزی نفرموده‌اند؟ علم طب از علومی است که ایشان سفارش به یادگیری آن کرده‌اند و به جهت اهمیت آن، خود ایشان هم آن علم را تعلیم داده و هزاران مسأله طبّی را بیان کرده و انواع بیماری ها و راه درمان و انواع مزاجها و ... را فرموده‌اند. در مورد علومی مثل فقه و تفسیر و ... نیز اینگونه است که به دلیل اهمیت این علوم، جزئیات آنها توسط ایشان بیان شده است.

حال آیا ممکن است علمی را به عنوان بهترین و مهمترین و بالاترین علم معرفی کرده و شناخت آن را وظیفه هر انسانی بدانند و آن را بهترین راه خداشناسی معرفی کنند اما در مورد جزئیات آن هیچ چیزی بیان نکنند؟ یا اصول و ارکان این علم را مطرح نکنند؟ و یا هیچیک از اصحاب و شاگردان ایشان در مورد این علم سؤالی نپرسیده باشند و در هیچ کتابی از کتب اصلی شیعه مسأله‏‏ ای به این عنوان مطرح نشده باشد؟

آری، اگر معرفت نفس به‌اندازه مسائلی مانند خوردن و خوابیدن و لباس پوشیدن و مسافرت و ... اهمیت داشت، حداقّل به‌اندازه همین مسائل در زمان معصومین مطرح شده و به ‌اندازه روایاتی که در این ابواب آمده است در مورد معرفت نفس هم سخنانی از اهلبیت: می‏رسید و به‌اندازه‌ای که جزئیات این امور بیان شده است، جزئیات معرفت نفس بیان می‏شد و یا یک نفر از اصحاب و شیعیان یک سؤال از ایشان در مورد معرفت نفس می‌پرسید تا نیاز نباشد دست به دامان دشمنان اهلبیت: شویم.

وقتی بهترین راه معرفت الله، معرفت نفس می‌شود، آنگاه باب مکاشفات و معرفت شهودی باز می‌شود. مسأله‏‏ای که هیچ یک از ائمه: به آن توصیه نکرده و هیچ یک از اصحاب و شیعیان و شاگردانشان را به آن دعوت نمی‏کردند و هیچگاه برنامه و دستورالعملی برای کشف و شهود نداده‏‏ اند، بلکه در موارد متعددی این مکاشفات را شیطانی دانسته و مدّعیان آن را لعن کرده‏‏ اند:


شخصی برای امام رضا7 این حکایت را از یونس بن ظبیان نقل کرد که یونس گقت:

 در یکی از شبها من در طواف بودم. ناگهان ندایی از بالای سرم شنیدم که می‌گفت:‌ای یونس! اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکری.‌ای یونس من خداوند هستم، هیچ خدایی جز من نیست، من را عبادت کن. و برای یاد من نماز بگزار. من سرم را بلند کردم، در همان حال جبرئیل را دیدم[7].


امام رضا7 به شدت خشمگین شدند و فرمودند: از پیش من برو، خداوند تو را و کسی که این حکایت را برای تو نقل کرده لعنت کند. خداوند یونس بن ظبیان را هم لعنت کند، هزار لعنت که بعد از هر کدام هزار لعنت دیگر باشد، لعنتی که هر کدام تو را تا قعر جهنم می‌رساند. بدان، آن که او را ندا داده کسی جز شیطان نبوده است. یونس بن ظبیان با ابوالخطاب در بدترین عذابها با همدیگر هستند، به همراه دوستانشان با همان شیطان، با فرعون و آل فرعون. این را من از پدرم درباره او شنیدم. یونس بن عبدالرحمان گوید: این مرد برخاست و بیرون رفت. هنوز ده قدم از در دور نشده بود که افتاد و مرد و جنازه‌اش را بردند... [8].

در جایی که هیچ یک از ائمه:، دعوت به راه کشف و شهود نکرده‌اند و اینگونه برخی از مکاشفات را شیطانی دانسته‌اند، چرا باز هم بهترین راه شناخت، معرفت شهودیِ نفس بیان می‌شود؟ چه بسیار کشف و شهودهایی که در اثر ارتباط با اجنّه اتفاق بیفتد و چه بسیار مکاشفاتی که از راه ریاضتهای باطل به دست می‌آید و شخص را در گمراهی بیشتر فرو می‌برد.

اگر راه شناخت خدا معرفت نفس است، پس چرا خدای متعال این راه را برای بندگانش بیان نکرد و اینگونه فرمود:

«وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً (اسراء85)» «و از تو درباره روح‏ سؤال مى‏کنند، بگو روح از امر خدای من است و جز علم‌اندکی، به شما داده نشده است»

چرا در جواب این سؤال، از صفات و خصوصیات و عظمت روح چیزی نفرمود و راه سلوک إلی الله را برای مردم بیان نکرد؟ و چرا مسلمانان در مورد معرفت نفس و راه خود شناسی چیزی از پیامبر6 نپرسیدند؟


[مبنای معرفت امام]

اما راهی که اهلبیت: برای سلوک إلی الله بیان کرده‌اند راه دیگری است که در سخنان ایشان، بسیار در مورد آن تأکید شده است.

براساس بیانات نورانی اهلبیت: تنها راه عرفان و سلوک إلی الله معرفت امام است. معرفت امام مهمترین نیاز هنگام مرگ، عامل نجات از صراط و حساب، عامل امنیت و آسایش در برزخ و قیامت، اولین و اصلی ترین وظیفه شیعه، هدف خلقت انسان و هدف بعثت انبیاء است.

زیارات وادعیه‏ ای که در ایّام مختلف روز و ماه و سال به خواندن آنها سفارش شده است، ما را به امام شناسی دعوت می‏کند نه معرفت نفس. مناسبتهای مختلف سال مانند محرّم و صفر و ایّام فاطمیه و ماه رمضان، همگی بهانه‏ ای است برای شناخت اهلبیت:. ادعیه ماه رجب و شعبان و رمضان و دیگر ادعیه مانند ندبه و سمات و توسل و زیاراتی مثل عاشورا و جامعه کبیره که سفارش به خواندن هر روز آنها شده است و بقیه ادعیه و زیارات، همگی ما را به سمت معرفت امام سوق می‏دهد و اهمیت این موضوع را بیان می‏کند.

بیشترین تعداد روایات در موضوع معرفت امام است و در هیچ یک از مسائل اعتقادی، اخلاقی، تفسیری، تاریخی، احکام و ... به‌اندازه یک دهم مسأله‏ی معرفت امام، روایت وجود ندارد.

اصحاب و یاران ائمه: و علمای بزرگ شیعه در مورد معرفت امام و شناخت حجت، کتابهای مستقلی مثل ارشاد و بصائر الدرجات و ابواب متعددی در کتب روایی آورده‏اند. طبق این روایات، عرفان حقیقی فقط و فقط معرفت امام است و یگانه راه شناخت و قرب الهی، از طریق امام است.

و چه زیبا فرمود امام باقر7: رطوبت را می‏مکند و نهر عظیم را رها می‏کنند. گفته شد نهر عظیم چیست؟ حضرت فرمودند: پیامبر6 و علمی است که خدا به او داده است[9].

آری، اهلبیت: و سخنان گهربار ایشان را رها کرده‌ایم و به دنبال قیل و قال و سخنان جعلی هستیم. به جای اینکه مبنای عرفان شیعی را از روایات متواتر و صحیح و از منبع آن بگیریم، از روایات جعلی و از اهل سنت اخذ می‏کنیم. اینجاست که باب بدعتها و عرفانهای دروغین و مکاشفات شیطانی و انحرافات دینی باز می‏شود.

اینجاست که در عرفه دم از معرفت النفس می زنیم نه معرفت امام، حال آنکه عرفه روزیست که ابراهیم در آن به معرفت امام رسید. عرفه روزی است که مقدمات غدیر فراهم شد و عرفه روزی است که خدا شناخته می شود و خدا جز با شناخت حجتش شناخته نمی شود. که فرمودند:

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَ‏ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی[10]

آری، تنها راه نجات از فتنه‌هایی که در طول تاریخ بشریت شدیدترین فتنه‌ها هستند، فقط و فقط معرفت امام است.


!!!!بر شما باد به خواند لااقل یک بار اصول کافی!!!!



[1] - (وسائل الشیعة ؛ ج‏27 ؛ ص150)

[2] - محاسن ج 1 ص 156، باب 23

[3] - خَالَف (کافی ج‏1 ؛ ص429)

[4] - (علل الشرائع ؛ ج‏2 ؛ ص531، باب 315)‏

[5] مثل کتاب مصباح الشریعه یا عوالی اللئالی که هر دو متّهم به تصوف هستند و روایاتشان بدون سند است. علامه مجلسی در مورد مصباح الشریعه می‏فرماید: «در آن بعضی مطالب است که انسان عاقل و ماهر را به شک می‌اندازد و اسلوب آن شبیه اسلوب سایر کلمات و آثار ائمه نیست (بحار الأنوار ج‏1 ؛ ص32)

[6] - ونیز در تفسیرکبیر جزء 9 صفحة 111 و العقد الفرید ، بن عبد ربه ج 2 ص 108. در این کتاب اینگونه آمده است: «قیل لقسّ بن ساعدة ما أفضل المعرفة قال معرفةُ الرجلِ نفسَه»

[7] در اصل روایت به اختصار «ج» می‌گوید که مرحوم مجلسی می‏فرماید مقصودش جبرئیل بود.

[8] - (رجال کشی ص363)

[9] قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ7‏: یَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ یَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِیمَ قِیلَ لَهُ وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِیمُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ6 وَ الْعِلْمُ الَّذِی أَعْطَاهُ اللَّه‏... (کافی ج‏1 ص222، کتاب الحجة باب أن الائمّة ورثة العلم)

[10] قال ابوعبدالله7: ... یَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِی یَشُکُّ النَّاسُ فِی وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ وَ لَمْ یُخَلِّفْ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ هُوَ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ هُوَ غَائِبٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا وُلِدَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَدْ وُلِدَ قَبْلَ وَفَاةِ أَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُحبُّ أَنْ یَمْتَحِنَ الشِّیعَةَ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَأَیَّ شَیْ‏ءٍ أَعْمَلُ قَالَ یَا زُرَارَةُ إِنْ أَدْرَکْتَ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَالْزَمْ هَذَا الدُّعَاءَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَ‏ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَةُ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلَامٍ بِالْمَدِینَةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ یَقْتُلُهُ جَیْشُ السُّفْیَانِیِّ قَالَ لَا وَ لَکِنْ یَقْتُلُهُ جَیْشُ بَنِی فُلَانٍ یَخْرُجُ حَتَّى یَدْخُلَ الْمَدِینَةَ فَلَا یَدْرِی النَّاسُ فِی أَیِّ شَیْ‏ءٍ دَخَلَ فَیَأْخُذُ الْغُلَامَ فَیَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْیاً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لَمْ یُمْهِلْهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَعِنْدَ ذَلِکَ فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ.

نظرات  (۱۸)

۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۰۱ آب‌گینه موسوی

احسنت به بندِ پایانی و عرفه مقدّمۀ شناختِ غدیر!

 

امان از این عرفانِ رایج در ادبیّات؛ عرفان‌های عطّاریّه، مولویّه و سعدیّه و... 

 

 

 

پاسخ:
امام تنها راه نجات. باید همه ی فکر و ذهنمان امام شود تا بیاید.

بله عرفان هایی که الان هم به آنها گرفتاریم. و امثال سروش و .... آن را از دل تاریخ بیرون می کشند.

به هر حال بی دلیل خداوند تبارک و تعالی نفرمودند :
وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ ( شعراء)224
و شاعران را گمراهان پیروى مى‏کنند (224)
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۱ سیّد محمّد جعاوله
خداوند خیرتان دهد
متشکرم
پاسخ:
تشکر از اینکه چنین متنی را خواندید.
شما را هم خیر دهد.
کاشکی این حدیث جعلی معرفت نفس هم میذاشتید ما بدونیم حداقل چیه؟
منظورتون حدیث از امام علی که فرمودند هر کس خود را بشناسد خدای خود را شناخته که نیست؟؟
موفق و مانا باشید
یاعلی
پاسخ:
یکی از این احادیث حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه هست
گمراهیمان در دوری از اهل بیت و امام زمان  واقعا ناراحت کننده و نشان دهنده ی دست های ناپیداست.
مقاله بسیار زیبا و خواندنی تان را خواندم و بابت زحماتتان کمال تشکر را دارم
اما نکات زیادی وجود دارد که باید توجه کنید
کتاب مصباح الشریعه که این روایات را آورده مورد قبول بزرگانی چون سید بن طاووس و شهید ثانی و...است
 سید بن طاووس که در کتاب «کشف المحجة» و کتاب «الأمان» این کتاب را منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام دانسته و در فصل هفتم از باب ششم کتاب پرقیمت امان الاخطارفرموده است: (مسافر با خود کتاب مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة بردارد، زیرا که آن کتابى است لطیف و شریف، که راه و رسم سیر و سلوک به سوى خدا را براى سالکان معرفى مى‌کند و روش اقبال و روى آوردن به خدا را به انسان یاد مى‌دهد).

و همچنین صاحب غرر استاد ابن شهر آشوب بوده و مورد تایید علامه مجلسی و مرحوم محدث نوری
وقابل عرض است کما اینکه بهتر می دانید این روایات در طول تاریخ مورد اعتنای بسیاری از اکابر شیعه واقع شده که با قبول ضعف این توجه جبران ضعف را می نماید علی المبنا
وبدانید مسائل معرفت نفس چون طهارات ثلاث نیست که نقل کوچه و بازار باشد و همه بپرسند و امام به همه پاسخ گوید
در ضمن بنگرید آیات زیر را

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
*****
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ
*****
سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (فصلت:53)؛ «وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» (ذاریات: 20-21)



هر چند با نتیجه پایانیتان کاملا موافقم
موید باشید
پاسخ:
از اینکه چنین متن طولانی را مطالعه نمودید تشکر فراوان دارم.
با تمام توضیحاتی که دادید اشکال همچنان باقی است و آن اینکه چطور ممکن است 6 قرن چنین مسئله ای در کتب روایی شیعه مطرح نشده است و یک دفعه سر و کله چنین روایاتی پیدا شده است.
تمام کسانی که شما در تایید کتاب غرر آوردید همه مربوط به بعد از قرن 6 است و ضمن اینکه این افراد مخصوصا محدث نوری مسلک اخباری داشته است و لذا نمی توان به توثیقات او خیلی تمسک کرد. ضمن اینکه بزرگانی مثل علامه مجلسی کتاب مصباح الشریعه را تضعیف کرده است.
همچنین عمل علما برای کسی مفید است که عمل علما را جابر ضعف سند بداند. و ثانیا شاید این عمل رجاءا بوده است نه تعبدا . چرا که اکثر روایات این کتاب در اخلاقیات و ... است.

آیاتی هم که عرض کردید با عرض معذرت هیچکدام دلالت بر معرفت النفس ندارد.
اینکه کسی خدا را فراموش کرده در واقع خودش را فراموش کرده چگونه دلالت بر معرفت النفس دارد. و اینکه معرفت النفس راه شناخت خداست؟؟؟؟؟؟؟ نهایت چیزی که از آن فهمیده می شود این است که انسان باید خودش را فراموش نکند. خب هذا اول الکلام چطور انسان خودش را فراموش نمی کند؟ با معرفت النفس یا معرفت الامام.

دومین آیه هم منظورش نگهداری و مواظبت است نه معرفت النفس

سومین آیه هم دلالت دارد بر تفکر در آیات آفاق و انفس آیا تفکر در آیات انفس به معنی معرفت النفس است؟ اگر این چنین بود پس خداوند در جواب سوال اینکه روح چیست باید آیات انفسی را می شکافت تا انسان در آن بیاندیشد حال آنکه فرمود قل الروح من امر ربی؛ پس تفکر در آیات انفسی همان توحید مفضل منظور است یعنی تفکر در بدن و اجزاء و آفرینش آن نه روح و معرفت آن.


به هر حال این مطلب خلاصه بخشی از 300 صفحه مطلبی است که یکی از دوستان ما آن را آماده کرده است و نقد ونظر آن را به بنده واگذار کرده است و بنده فقط قسمت مقدمه آن را منتشر کردم تا واکنش ها راببینم.
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۲۰ آب‌گینه موسوی
البتّه که آن آیه ادامه دارد! شاعرانِ مؤمن حتماً رستگارند و موجبِ رستگاری!
پاسخ:
بله - درست می فرمائید
البته ایمان جز با پذیرش امام کامل نمی شود.و این شعرائی که نام بردید در این مسئله مجهول الحال اند.
از آنجاییکه این بنده صلاحیت ورود در چنین مباحثی را ندارد و خود شما قطعا اهل تحقیق هستید به نظرم رسید بخشی از مقدمه علامه حسن زاده حفظه الله را بر کتاب شریف معرفت نفس بیاورم

رسول الله صلی الله علیه و آله:اعلمکم بنفسه اعلمکم بربه

(غرر و درر علم الهدی سید مرتضی ص 329 ج 2 )

دروس معرفت نفس-معرفت نفس ناطقه انسانی-قطب قاطبه معارف ذوقیه ،و محور جمیع مسائل علوم عقلیه و نقلیه ،و اساس همه خیرات و سعادات است.و به بیان مولی امیر المومنین علی علیه السلام:معرفت النفس انفع المعارف.معرفت نفس همان روانشناسی و خودشناسی است که اقرب طرق به ماورای طبیعت ،و صراط مستقیم خداشناسی است.

انسان بزرگترین جدول بحر وجود ،و جامع ترین دفتر غیب و شهود ، و کاملترین مظهر واجب الوجود است.

این جدول اگر درست تصفیه و لای روبی شود مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می گردد.

این دفتر شایستگی لوح محفوظ شدن کلمات نوریه شجون حقائق اسماء و شئون رقائق ظلیه آنها را داراست.

دفتر حق است دل به حق بنگارش           نیست روا پر نقوش باطله باشد

سیر انفسی غایت آن معرفت شهودی است که لم اعبد ربا لم اره ،و سیر آفاقی نهایت آن معرفت فکری که اولئک ینادون من مکان بعید. انسان کاری مهمتر از خودسازی ندارد ، و آن مبتنی بر خودشناسی است.




قطعا در مجامع علمی اساتید اهل فن نظرات دقیقی در باره این نوشتار خواهند داشت.
پاسخ:
این جملات آقای حسن زاده و ... در نوشتار هم آمده است:
معرفت النفس انفع المعارف.معرفت نفس همان روانشناسی و خودشناسی است که اقرب طرق به ماورای طبیعت ،و صراط مستقیم خداشناسی است.
الله اکبر از این انحراف بزرگ
خدا می داند هیچ چیز بیشتر از این قلب انسان را بدرد نمی آورد که ببیند بزرگانی این چنین حرفهایی را زده اند!!!!!!
آیاروان شناسی اقرب الطرق به ماورای طبیعت است؟؟؟؟ چه حرف گزاف و غیر عالمانه ای -- حتی خود غربی ها هم چنین ادعایی ندارند
آیا صراط مستقیم خود شناسی است. پس این همه روایت که اهل بیت می فرمایند ما صراط مستقیم هستیم باد هواست!!!!
آیا انفع المعارف معرفت النفس است یا معرفت امام
اصلا چه دلیلی بر معرفت النفس وجود دارد؟؟؟؟؟ ایشان هم ظاهرا بر احادیث کتاب غرر تکیه کرده است و همانطور که می دانید تکیه ی آقای حسن زاده به این کتاب جابر ضعف سند نیست.

برادر ما می گوئیم تمامی روایات معرفت النفس بر می گردد به کتاب غیر شریف غرر الحکم، بعد شما باز به عنوان اثبات مدعا از این کتب شاهد می آورید!!!
اگر یک روایت در کتب اربعه پیدا کردید به شما جایزه می دهم.

به هر حال پذیرش چنین مطالبی که سال ها آن را درست می پنداشتیم بسیار سخت است برای خود بنده هم سخت بود.
ظاهرا مراد ایشان از روان شناسی، روانشناسی متداول نیست.

بهر حال ظاهر علاوه بر اختلاف مبنی تفاوت های دیگری نیز در برداشت داریم
هرچند بزرگان در تفسیر نفس و من سخن ها فرموده اند که بنده در جایگاه ارائه آن نیستم
خودتان قطعا دیده اید یا خواهید دید

از بحث امام شناسی استفاده کردم
پاسخ:
بزرگان روی سر ما جای دارند
نقد آنها به منزله رد آنها نیست بلکه به منزله نقد نظرات آنهاست
پایدار باشید
۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۳۴ آب‌گینه موسوی
بله! بنده هم که در تأییدِ یادداشتِ شما و در ردِّ امثالِ مولوی، آن نظر را گذاشتم!

شما همهٔ شعرا را اطلاق کردید، بنده مابقیِ آیه را آوردم.

پاسخ:
بله درست می فرمایید مطلق گویی و اغراق در اکثر موارد کار دست آدم می دهد
۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۳۷ آب‌گینه موسوی
البتّه  به‌گمانم که ایمان جز با ولایت «کسب» نمی‌شود و نه «کامل». مابقی در حدِّ اسلام باقی می‌مانند و مؤمن نخواهند بود.
پاسخ:
هر چند خودم همین که شما گفتید را قبول دارم اما به هر حال باید طوری سخن راند که جایی برای مخالفین این نظر در شیعه باقی گذاشت
۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۵۹ سید مهدی عاشق علی
سلام
شاید باید عقاید اون طرف هم بهش بیشتر پرداخت و دو طرفه بشه بحث. الیته معلومه که تو این مطلب بیشتر گنجایش بحث نداشته
پاسخ:
سلام
به نظرات اونوری ها خیلی پرداخته شده فعلا یکم حرف اینوری ها رو بشنویم بد نیست
تشکر از حضورتون
سلام علیکم
خدا خیرتان دهد بابت مطلب مفصلی که راهم کردید. البته، متأسفانه من دانش و مطالعه‌ای در این باب ندارم.
پاسخ:
سلام علیکم
خوشحالم که مطالعه کردید
اگر فقط بند آخر بدردتان خورده باشد ما را بس است
موفق باشید
خیلی خوب بود
ای کاش قبل از عرفه میخواندمش!
پاسخ:
ای کاش .....
شرمنده ی امام زمان و شما سرباز عزیزش شدیم
تشکر
۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۲۲ سید مهدی عاشق علی
سلام بزرگوار زدوجوشی جزو لاینفک هر اصفهانیست خخخخ:))))

برفرض هم اونوریا زیاد پرداخته شده باشه، انصاف در هر مطلبی دوطرفه به قاضی رفتنه که اگه یه طرفه بشه ، مطمینا راضی برخواهد گشت
منهم که عرض کردم حق میدم تو این مطلب که خود به خود طولانی هم شده نشه تمام نظرات رو گفت ولی خوبه میفرمودین که نطر مخالفین هم در مطلبی خواهد آمد.
بازم متشکرم.یاعلی
پاسخ:
ان شاء الله مخالفین یا در کامنت ها یا در پستی جدا از نظرشان دفاع می کنند
بنده تنها قولی که می دهم این است که اگر کسی چیزی نوشت لینک مطلب مخالف را اضافه کنم

علی یارت
بلند بود اما زیبا و عالی و پر مغز 

پاسخ:
ببخشید اگر اذیت شدید
و تشکر از اینکه وقت گذاشتید و خواندید
۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۴۳ آسیه سادات بنیادی
سلام. با نظرتون و برداشتتون از این روایات مخالفم. بسیاری از شیعیان امامان ع و حتی خود ائمه ع جزو راویان اهل سنت هستند و مجموعه احادیث اهل سنت هم دارای معارفی از اهل بیت ع هستند و به این راحتی نمیتوان خط کشی کرد و فقط مجموعه های حدیثی خودمان را حاوی معارف اهل بیت ع قلمداد کرد. 
لذا اگرچه با این کلی که معارف دین را باید از مجرای اهل بیت ع بگیریم با شما موافقم اما به نظرم در عرصه عمل به این کلی با شما اختلاف دارم.
ضمن اینکه تحلیل دلالت و صحت سنجی استناد روایاتی که ذکر کردید خودش جای بحث دارد.
از مطالب خوبتان سپاسگزارم
پاسخ:
سلام
بنده هم با این نظر شما موافقم که نباید به صرف اینکه راوی روایت اهل سنت هستند آن را کنار گذاشت اما باید توجه داشت که :
اولا اینکه اهل سنت از امامان ما روایت نقل کرده اند دلیل بر صحت نقل آنها نیست
ثانبا اثبات اینکه روایت اهل سنت معتبر است تقریبا به این سادگی نیست. چرا که روایاتی که از اخذ دین از عامه نهی کرده است بسیار زیاد است.
ثالثا در ما  نحن فیه یعنی یحث عرفان اسلامی ما شاهد بر مدعای خودمان اوردیم و با توجه به قرائنی که آمد نشان می دهد چند راهکار برای احیاء این روایات داریم:
1- طرق رسیدن به خود کتاب ها را درست کنیم که در برخی از این کتب نویسنده کتاب نا معلوم است مثل غرر الحکم و در برخی نویسنده متهم به تصوف و ... است. که البته در صورت پاسخ به این سوال ها باز یک اشکال باقی می ماند که چرا این روایات فقط در کتب بعد از قرن 6 آمده است؟؟؟
2- دلیل دیگری مثل عقل یا ایات بر معرفت النفس اقامه کنیم؟؟؟
البته بنده برای راهکار دوم ادله ای فراهم کرده ام اما فعلا نظرم این است که با بیان چنین مسائلی مثل معرفت النفس امام را به حاشیه ی عرفان هل داده ایم.

به نظرم در چگونگی اخذ معارف از اهل بیت هم با هم اختلافی نداشته باشیم کما اینکه در کبری هم اختلاف نداریم. ظاهرا اختلاف در خالی بودن دانش بنده (یا عدم باورم به امکان پذیر بودن اخذ معارف دین) نسبت به طریقه های شما نسبت به احیاء و برداشت از متون و کتب قدیمی است که گوشه هایی از آن را در وبلاگتان مشاهده کرده ام و حجت بودن آن برای عمل به آن برایم مورد سوال است.
به هرحال راه سختی در پیش است هم برای شما که نظریه استفاده از دیگر متون را در سر دارید و هم بنده که به قول دوستان فطرت باورم.

سپاس از وقتی که می گذارید

۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۰۸ آسیه سادات بنیادی
سلام. نکته بسیار مهمی را اشاره فرمودید که بخشی از مساله مهم تاریخ گذاری متون و روایات است. چیزی که متاسفانه کم دقت میشود و آسیبهای فراوانی دارد. روایات زیادی در رد و تایید گرایشهای مختلف زاییده شده طی قرون و اعصار دیده میشوند که نمونه اش را اشاره فرمودید.
اما امر کلی ای به نام اعتبار روایات اهل سنت و یا حتی روایات شیعه واقعیت خارجی ندارد، مساله روش اعتبارسنجی روایات است هم در مورد روایات اهل سنت و هم روایات شیعه. 
روایاتی که در باب منع اخذ روایات از اهل سنت مطرح میشوند خود نیازمند بحث و بررسی اعتبار و دلالت هستند. 
البته نکته ای وجود دارد اینکه ما به دنبال چه هستیم؟ شخصا معتقدم انچه موضوعیت دارد نشانه شناسی است و دلالتی که ما را به سوی  فکر و اندیشه اهل بیت ع رهنمون سازد و این نشانه ها محدود در میراث حدیثی شیعه نیست و حتی باید گفت محدود در میراث حدیثی هم اساسا نیست بلکه ما با مجموعه ای از عناصر مواجهیم که باید انها را برای رسیدن به شناخت دقیق اندیشه و آرای اهل بیت و پیامبر اکرم ص بررسی کنیم. نگاه سنتی بخش عظیمی از این عناصر را ندیده میگیرد و همین میشود که به راحتی در دام جریانهایی مثل غلو و یا تصوف و... گرفتار میشود.
کسی که به دنبال طلا میگردد فقط به یک فلزیاب نمیتواند اعتماد کند!!
سپاسگزارم
پاسخ:
سلام مجدد
حرف هایتان از حیث نظری و تئوری خوب است منتهی باید دید در حیطه عمل روش اعتبار سنجی شما چیزی غیر از روش های متداول امروز علماء حوزه از آب در می آید یا خیر! اگر زحمت نوشتن مطلبی به عنوان نمونه را در این باب می کشیدید شاید بهتر این امر محک می خورد.
در مورد روایات اهل سنت با مبانی روشی خود اهل سنت هم بسیاری از راویان غیر معتبر خواند بود. از راوی و کتب و هر آنچه مرتبط با این دو است که بگذریم. نشانه ها انقدر کمرنگ اند که حتی ما را به ظن هم نمی رسانند چه برسد به یقین. و لذا بعید است که فرض شما قدرتی بیشتر از شاهد و موید را داشته باشد اگرچه پیش داوری نمی کنیم و منتظریم ببینیم در مرور زمان راه حل شما به چه مرحله ای از پختگی و کمال می رسد.
جریان غلو هم پیش از تشخیص جایگاه اهل بیت و حدود و شئونات آنها که منوط به تحلیل های عقلی امکانی و روایات است ممکن نیست فلذا فرع روش شما در صحت و اعتبار رویات می باشد.
به عنوان مثال حال قمی ها در برخورد با غلو را ببینید انچه آنها سابقا غلو می دانسته اند از ابتدائیات بحث امامت است. حال آنکه بطلان اعتقادات آنها از آیات قرآن قابل اثبات است که البته بزرگان آنها در اواخر عمر از این مرام خود دست کشیدند.
تشکر از وقتی که می گذارید
سلام
ممنون از شما، مقالهء خیلی خوب و مفیدی بود.
 ای کاش زودتر خوانده بودمش... ای کاش...
خدا بهتون خیر بده. از نوع کثیرش. 
پاسخ:
سلام
خواهش می کنم خدا به شما خیر دهد
تشکر از وقتی که گذاشتید
اصلا به این فکر نکرده بودم که آدمها برای کشف و شهود دنبال عرفان باشند. یعنی تصوری هم نداشتم از اینکه کشف و شهود و یا سیر و سلوک عرفانی چه جوری است. 
تصورم این بود که افراد بزرگی مثل امام یا آقای بهجت بخاطر عبادتها و علم و دانششان و بخاطر تقوی و کارهای خوبشان به مقام های عرفانی رسیده اند. راستش الان هم هیچ تصوری از این مقامات ندارم که یعنی مثلا سیر و سلوک چی چی هست و چه جوری هست...
...
پس این هم از آنجاهایی است که حس معتبر نیست؟ آدم یک چیزی میبیند و میشنود، اما آن چیز شیطانی است. واقعی نیست. عجب...

متصوفه ، آیا در طلب چنین کشف و شهودهایی بودند؟

چرا خانم آبگینه آن جمله را دربارهء عرفان مولوی و عطار و سعدی فرمایش کردند؟
مگر اینها چه سخن خطایی گفته اند؟ 
از طرفی می بینیم که کسی مثل شهید مطهری دربارهء عرفان حافظ کتاب می نویسند یا علامه محمد تقی جعفری شرح بر مثنوی می نویسند... شهید مطهری و علامه جعفری که هم اسلام شناس بودند هم فیلسوف... چرا 

یعنی واقعا هیچ توصیه دینی دربارهء خودشناسی نداریم؟ 
شما مطمئنید؟ 
البته یک جور خودشناسی روانشناسانه هست ولی مثل اینکه آن خودشناسی که آنها می گویند، فرق می کند. حالا نمیدانم چه فرقی... 
اما به نظر همین خودشناسی روانشناسانه اش هم چیز به دردبخوری نباشد. 

پاسخ:
+ بله ما وحی شیطانی و الهی داریم و هر کسی توانایی تشخیص آن را ندارد. و اکثر این اوهامات شیطانی و غیر الهی است.
+ آنطور که می دانم ظاهرا به جز یکی دو دسته از صوفیه و دراویش همه از زبان امام لعنت شده اند بخاطر همین کارهایی که انجام می دادند.
+ در مورد سخنان عطار و مولوی و سعدی که متهم به سنی مسلکی هستند همین بس که معصوم نیستند و عرفان را جز از معصوم نباید آموخت.
+ در مورد عرفان حافظ هم ما منکر عرفان افراد نیستیم اما اینکه عرفان را به معنی شنیدن صداهای آسمانی و از این کارهای عجیب و غریب بدانیم اینطور نیست. چه بسیار عارفانی که حتی یک کرامت در دنیا ندارند و روز قیامت چنان مقاماتی دارند که همه انگشت به دهان می مانند.

+ دین توصیه به خود شناسی دارد اما نه خود شناسی بدون امام که می شود همین خودشناسی شل و کور غرب و فلسفه ی غرب

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی