!!!!!لطفا با حوصله بخوانید ارزش وقت تلف کردن را دارد!!!!!
[عرفان اسلامی]
- امام کاظم7در زمانی که در زندان بودند به یکی از شیعیانشان نامه نوشتند و فرمودند :ای علی، گفته بودی از چه کسی معارف دینت را بگیری. معارف دین را از غیر شیعیان ما نگیر که اگر این کار را کنی، دینت را از خائنین به خدا و پیامبر گرفتهای که به امانتهای خدا و پیامبر هم خیانت کردند... [1] .
- - امام صادق7 فرمودند به خدا قسم آنها از آنچه که پیامبر آوردند هیچ چیزی را ندارند غیر از قبله[2].
- امام صادق7 در مورد آیه «طیبات را برای آنها حلال کرد» فرمودند: یعنی گرفتن علم از اهلش و در مورد آیه «پلیدی ها را بر آنها حرام کرد»، فرمودند: پلیدی و خباثت یعنی سخن مخالفین[3].- امام صادق7 فرمودند آیا میدانی چرا امر شدید به اینکه بر خلاف سخنان عامّه عمل کنید؟ عرض کردم نه. فرمودند به این دلیل که هرچیزی که امیرالمؤمنین7 به آن معتقد بود امت با او مخالفت کرد و غیر آن را عمل کرد به خاطر اینکه امر او را باطل کنند. آنها از امیرالمؤمنین7 سؤال میکردند و بر خلاف آن عمل میکردند برای اینکه امر را بر مردم مشتبه کنند[4].
اهلبیت:به شدت از اینکه از اهل سنت تبعیت شود و به سخنان و روایات آنها اعتنا شود، نهی کردهاند و حتی فرمودهاند که با روایات آنها مخالفت شود. طبق این روایات، روایاتی که به نظر اهل سنت صحیح است نباید عمل شود، چه رسد به روایاتی که خود آنها اعتراف به جعلی بودن آنها میکنند.
حال سوال اساسی این است که بر چه مبنایی عرفان اسلامی را بنا کنیم و همگان را به این مسیر دعوت کنیم؟
[مبنای معرفت نفس]
اولین کتابی که روایات معرفت نفس را بیان کرده است، کتاب غرر الحکم است که هیچ یک از احادیث معرفت النفس آن هیچ سندی ندارند. نه اینکه اسناد آنها ضعیف باشد بلکه کاملاً مرسل هستند و این روایات در کتب معتبر شیعه و کتبی که هم عصر ائمه:بوده اند، بیان نشده است. کتب دیگر هم که این روایات را نقل کردهاند کاملاً مرسل و بدون هیچگونه سندی آنها را نقل کردهاند[5].
کتاب غرر الحکم که روایات معرفت نفس را آورده است، متعلّق به قرن 6 هجری است و در کتب اصلی شیعه اثری از این روایات نیست. اما باید گفت که این روایات، اولین بار در کتب اهل سنت نقل شده است واولین بار کتاب التوحید ماتریدیه آن را نقل کرده است[6]. (قرن4) البته بیشتر علمای متقدّم اهل سنت این روایات را منسوب به پیامبر6 میدانند و در طول زمان این روایت منسوب به امیرالمؤمنین7 شده است.
اما نکته قابل توجه این است که :
اولاً: این روایات معرفت النفس در هیچ یک از کتب حدیثی اهل سنت هم نیامده است بلکه در کتب کلامی و تفسیری آنها آمده است و محدّثین اهل سنت هم این روایت را نقل نکردهاند.
ثانیاً: در هیچ یک از این کتب هم هیچ سندی برای آن ذکر نشده است.
ثالثاً: بسیاری از علمای اهل سنت تصریح کردهاند که این روایت از پیامبر6 نیست و هیچ سندی ندارد و جزء روایات جعلی است و برخی تصریح کردهاند که این روایت جزء اسرائلیات است.
حال با وجود اینکه این روایات از مخالفین اهلبیت: گرفته شده است و حتّی خود آنها هم اقرار به جعلی بودن این روایات دارند، چرا طریق معرفت نفس به عنوان بهترین راه معرفت الله معرفی میشود؟
تعجب است، وقتی سخن از کتاب کافی و کتب شیخ صدوق و شیخ طوسی و بزرگان دیگر میشود که نزدیک به عصر معصومین و بعضاً در زمان غیبت صغری بودهاند، تمام روایاتی که نقل کردهاند از نظر سند، بررسی شده و اگر یک نفر ضعیف یا مجهول در سند روایات باشد آن را کنار گذاشته و به آن عمل نمیکنند.
کتاب کافی محصول تلاش 20 ساله ی مرحوم کلینی است و شیخ کلینی کسی است که تمام علمای شیعه بدون استثناء او را توثیق کردهاند و حتی علمای اهل سنت هم به او ثقة الإسلام گفتهاند. در زمان غیبت صغری زندگی میکرده اما با این وجود از تمام نواب اربعه امام زمان: معروف تر و مشهورتر بوده است و همگان به او اعتماد و اطمینان داشتهاند. خود او در مقدمه کتابش مینویسد که جوانی از شیعیان به من گفت کتابی تألیف کن که روایات صحیح را جمع آوری کرده باشد. کتاب او برگرفته شده از کتب چهارصدگانه ای است که اصحاب ائمه: آنها را نوشته اند، اما با این وجود تک تک روایات را بررسی سندی کرده و در نهایت هم بیشتر روایاتش را تضعیف میکنند!!
بقیه روایات و کتب علمای بزرگ را هم همین گونه بررسی میکنند، اما وقتی نوبت به روایات معرفت نفس میرسد که اولین بار در کتاب غررالحکم در قرن 6 هجری! ذکر شده است و صاحب کتاب هم از بزرگان نبوده و عقاید او معلوم نیست، کسی نمیداند شاگرد چه کسی بوده و چه شاگردانی داشته است و این روایات را از چه منبعی گرفته است، در منابع گذشته هم روایات معرفت نفس ذکر نشده و هیچ اثری از این روایات در کتب علمای سلف نیست، تمام روایات هم بدون هیچ گونه سندی ذکر شده است و با هیچ مبنای رجالی نمیتوان به این روایات عمل کرد، اما با این وجود بدون نگاه به سند و منبع آن، آنها را نقل کرده و در کتب و سخنرانیها بیان میکنند و مبنای عرفان شیعی قرار میدهند و چندین کتاب در شرح و توضیح آن مینویسند و با همین روایات، بهترین و تنها راه سلوک را معرفت نفس معرفی میکنند و بدون توجه به دیگر روایات ائمه:، همگان را به این مسیر دعوت کرده و آن را رأس همه معارف معرفی میکنند.
[اهمیت معرفت النفس در کلام معصومین]
اگر بهترین و نافع ترین شناخت، معرفت نفس است و مهمترین وظیفه هر انسانی شناخت نفس است چرا اهلبیت: در مورد این شناخت و ارکان آن و اینکه معرفت نفس به چه معناست و چگونه انسان باید خودش را بشناسد چیزی نفرمودهاند؟ علم طب از علومی است که ایشان سفارش به یادگیری آن کردهاند و به جهت اهمیت آن، خود ایشان هم آن علم را تعلیم داده و هزاران مسأله طبّی را بیان کرده و انواع بیماری ها و راه درمان و انواع مزاجها و ... را فرمودهاند. در مورد علومی مثل فقه و تفسیر و ... نیز اینگونه است که به دلیل اهمیت این علوم، جزئیات آنها توسط ایشان بیان شده است.
حال آیا ممکن است علمی را به عنوان بهترین و مهمترین و بالاترین علم معرفی کرده و شناخت آن را وظیفه هر انسانی بدانند و آن را بهترین راه خداشناسی معرفی کنند اما در مورد جزئیات آن هیچ چیزی بیان نکنند؟ یا اصول و ارکان این علم را مطرح نکنند؟ و یا هیچیک از اصحاب و شاگردان ایشان در مورد این علم سؤالی نپرسیده باشند و در هیچ کتابی از کتب اصلی شیعه مسأله ای به این عنوان مطرح نشده باشد؟
آری، اگر معرفت نفس بهاندازه مسائلی مانند خوردن و خوابیدن و لباس پوشیدن و مسافرت و ... اهمیت داشت، حداقّل بهاندازه همین مسائل در زمان معصومین مطرح شده و به اندازه روایاتی که در این ابواب آمده است در مورد معرفت نفس هم سخنانی از اهلبیت: میرسید و بهاندازهای که جزئیات این امور بیان شده است، جزئیات معرفت نفس بیان میشد و یا یک نفر از اصحاب و شیعیان یک سؤال از ایشان در مورد معرفت نفس میپرسید تا نیاز نباشد دست به دامان دشمنان اهلبیت: شویم.
وقتی بهترین راه معرفت الله، معرفت نفس میشود، آنگاه باب مکاشفات و معرفت شهودی باز میشود. مسألهای که هیچ یک از ائمه: به آن توصیه نکرده و هیچ یک از اصحاب و شیعیان و شاگردانشان را به آن دعوت نمیکردند و هیچگاه برنامه و دستورالعملی برای کشف و شهود نداده اند، بلکه در موارد متعددی این مکاشفات را شیطانی دانسته و مدّعیان آن را لعن کرده اند:
شخصی برای امام رضا7 این حکایت را از یونس بن ظبیان نقل کرد که یونس گقت:
در یکی از شبها من در طواف بودم. ناگهان ندایی از بالای سرم شنیدم که میگفت:ای یونس! اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکری.ای یونس من خداوند هستم، هیچ خدایی جز من نیست، من را عبادت کن. و برای یاد من نماز بگزار. من سرم را بلند کردم، در همان حال جبرئیل را دیدم[7].
امام رضا7 به شدت خشمگین شدند و فرمودند: از پیش من برو، خداوند تو را و کسی که این حکایت را برای تو نقل کرده لعنت کند. خداوند یونس بن ظبیان را هم لعنت کند، هزار لعنت که بعد از هر کدام هزار لعنت دیگر باشد، لعنتی که هر کدام تو را تا قعر جهنم میرساند. بدان، آن که او را ندا داده کسی جز شیطان نبوده است. یونس بن ظبیان با ابوالخطاب در بدترین عذابها با همدیگر هستند، به همراه دوستانشان با همان شیطان، با فرعون و آل فرعون. این را من از پدرم درباره او شنیدم. یونس بن عبدالرحمان گوید: این مرد برخاست و بیرون رفت. هنوز ده قدم از در دور نشده بود که افتاد و مرد و جنازهاش را بردند... [8].
در جایی که هیچ یک از ائمه:، دعوت به راه کشف و شهود نکردهاند و اینگونه برخی از مکاشفات را شیطانی دانستهاند، چرا باز هم بهترین راه شناخت، معرفت شهودیِ نفس بیان میشود؟ چه بسیار کشف و شهودهایی که در اثر ارتباط با اجنّه اتفاق بیفتد و چه بسیار مکاشفاتی که از راه ریاضتهای باطل به دست میآید و شخص را در گمراهی بیشتر فرو میبرد.
اگر راه شناخت خدا معرفت نفس است، پس چرا خدای متعال این راه را برای بندگانش بیان نکرد و اینگونه فرمود:
«وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً (اسراء85)» «و از تو درباره روح سؤال مىکنند، بگو روح از امر خدای من است و جز علماندکی، به شما داده نشده است»
چرا در جواب این سؤال، از صفات و خصوصیات و عظمت روح چیزی نفرمود و راه سلوک إلی الله را برای مردم بیان نکرد؟ و چرا مسلمانان در مورد معرفت نفس و راه خود شناسی چیزی از پیامبر6 نپرسیدند؟
[مبنای معرفت امام]
اما راهی که اهلبیت: برای سلوک إلی الله بیان کردهاند راه دیگری است که در سخنان ایشان، بسیار در مورد آن تأکید شده است.
براساس بیانات نورانی اهلبیت: تنها راه عرفان و سلوک إلی الله معرفت امام است. معرفت امام مهمترین نیاز هنگام مرگ، عامل نجات از صراط و حساب، عامل امنیت و آسایش در برزخ و قیامت، اولین و اصلی ترین وظیفه شیعه، هدف خلقت انسان و هدف بعثت انبیاء است.
زیارات وادعیه ای که در ایّام مختلف روز و ماه و سال به خواندن آنها سفارش شده است، ما را به امام شناسی دعوت میکند نه معرفت نفس. مناسبتهای مختلف سال مانند محرّم و صفر و ایّام فاطمیه و ماه رمضان، همگی بهانه ای است برای شناخت اهلبیت:. ادعیه ماه رجب و شعبان و رمضان و دیگر ادعیه مانند ندبه و سمات و توسل و زیاراتی مثل عاشورا و جامعه کبیره که سفارش به خواندن هر روز آنها شده است و بقیه ادعیه و زیارات، همگی ما را به سمت معرفت امام سوق میدهد و اهمیت این موضوع را بیان میکند.
بیشترین تعداد روایات در موضوع معرفت امام است و در هیچ یک از مسائل اعتقادی، اخلاقی، تفسیری، تاریخی، احکام و ... بهاندازه یک دهم مسألهی معرفت امام، روایت وجود ندارد.
اصحاب و یاران ائمه: و علمای بزرگ شیعه در مورد معرفت امام و شناخت حجت، کتابهای مستقلی مثل ارشاد و بصائر الدرجات و ابواب متعددی در کتب روایی آوردهاند. طبق این روایات، عرفان حقیقی فقط و فقط معرفت امام است و یگانه راه شناخت و قرب الهی، از طریق امام است.
و چه زیبا فرمود امام باقر7: رطوبت را میمکند و نهر عظیم را رها میکنند. گفته شد نهر عظیم چیست؟ حضرت فرمودند: پیامبر6 و علمی است که خدا به او داده است[9].
آری، اهلبیت: و سخنان گهربار ایشان را رها کردهایم و به دنبال قیل و قال و سخنان جعلی هستیم. به جای اینکه مبنای عرفان شیعی را از روایات متواتر و صحیح و از منبع آن بگیریم، از روایات جعلی و از اهل سنت اخذ میکنیم. اینجاست که باب بدعتها و عرفانهای دروغین و مکاشفات شیطانی و انحرافات دینی باز میشود.
اینجاست که در عرفه دم از معرفت النفس می زنیم نه معرفت امام، حال آنکه عرفه روزیست که ابراهیم در آن به معرفت امام رسید. عرفه روزی است که مقدمات غدیر فراهم شد و عرفه روزی است که خدا شناخته می شود و خدا جز با شناخت حجتش شناخته نمی شود. که فرمودند:
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی[10].»
آری، تنها راه نجات از فتنههایی که در طول تاریخ بشریت شدیدترین فتنهها هستند، فقط و فقط معرفت امام است.
!!!!بر شما باد به خواند لااقل یک بار اصول کافی!!!!
[1] - (وسائل الشیعة ؛ ج27 ؛ ص150)
[2] - محاسن ج 1 ص 156، باب 23
[3] - خَالَف (کافی ج1 ؛ ص429)
[4] - (علل الشرائع ؛ ج2 ؛ ص531، باب 315)
[5] مثل کتاب مصباح الشریعه یا عوالی اللئالی که هر دو متّهم به تصوف هستند و روایاتشان بدون سند است. علامه مجلسی در مورد مصباح الشریعه میفرماید: «در آن بعضی مطالب است که انسان عاقل و ماهر را به شک میاندازد و اسلوب آن شبیه اسلوب سایر کلمات و آثار ائمه نیست (بحار الأنوار ج1 ؛ ص32)
[6] - ونیز در تفسیرکبیر جزء 9 صفحة 111 و العقد الفرید ، بن عبد ربه ج 2 ص 108. در این کتاب اینگونه آمده است: «قیل لقسّ بن ساعدة ما أفضل المعرفة قال معرفةُ الرجلِ نفسَه»
[7] در اصل روایت به اختصار «ج» میگوید که مرحوم مجلسی میفرماید مقصودش جبرئیل بود.
[8] - (رجال کشی ص363)
[9] قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ7: یَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ یَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِیمَ قِیلَ لَهُ وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِیمُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ6 وَ الْعِلْمُ الَّذِی أَعْطَاهُ اللَّه... (کافی ج1 ص222، کتاب الحجة باب أن الائمّة ورثة العلم)
[10] قال ابوعبدالله7: ... یَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِی یَشُکُّ النَّاسُ فِی وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ وَ لَمْ یُخَلِّفْ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ هُوَ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ هُوَ غَائِبٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا وُلِدَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَدْ وُلِدَ قَبْلَ وَفَاةِ أَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُحبُّ أَنْ یَمْتَحِنَ الشِّیعَةَ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَأَیَّ شَیْءٍ أَعْمَلُ قَالَ یَا زُرَارَةُ إِنْ أَدْرَکْتَ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَالْزَمْ هَذَا الدُّعَاءَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَةُ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلَامٍ بِالْمَدِینَةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ یَقْتُلُهُ جَیْشُ السُّفْیَانِیِّ قَالَ لَا وَ لَکِنْ یَقْتُلُهُ جَیْشُ بَنِی فُلَانٍ یَخْرُجُ حَتَّى یَدْخُلَ الْمَدِینَةَ فَلَا یَدْرِی النَّاسُ فِی أَیِّ شَیْءٍ دَخَلَ فَیَأْخُذُ الْغُلَامَ فَیَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْیاً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لَمْ یُمْهِلْهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَعِنْدَ ذَلِکَ فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ.
احسنت به بندِ پایانی و عرفه مقدّمۀ شناختِ غدیر!
امان از این عرفانِ رایج در ادبیّات؛ عرفانهای عطّاریّه، مولویّه و سعدیّه و...