دخترم کوچک تر که بود. بد غذا بود
برای اینکه غذا بخورد هر کاری می کردیم. هر روشی که هر مشاور یا کتابی گفته بود را تست کردیم.
در این میان بعضی ها از روشهای خودشان یعنی تحریم استفاده می کردند!
بابابزرگ می گفت اگر نخوری پارک نمی برمت
مامان بزرگ می گفت اگر نخوری دیگه شکلات نیست.
اون یکی می گفت اگه نخوری دیگه برات اسباب بازی نمی خرم و غیره
تا اینکه کار رسید به اینجا که اگر نخوری، آب هم به تو نمی دهیم.
دیدم ای وای باید تحریم ها برود که آب خوردن این بچه حل بشود باید تحریم های ظالمانه برود تا اسباب بازی بیاید و غیره
فلذا ظلمه را جمع کردیم و دستور دادیم دیگر با هیچ وعد و یا وعیدی به دخترم غذا ندهید خودش خورد نوش جانش نخورد هم نخورد!
و اینگونه شد که مشکل آب خوردن دخترم حل شد و امروز بیشترین چیزی که می خورد آب است.منتهی برای بیشترش باید خودش تلاش کند.
+ لاجرم ما مثل دخترم مقاومت نکردیم و تحریم ها همچنان باقی است. و آب خوردنمان هم حل نشد.
+ اگر دقت کنید در این تحریم ها، ظالمین تحریم های توهمی را اعمال کردند و دختر بنده هم چون فکر می کرد این تحریم های توهمی اجرا می شود خوشحال بود که تحریم ها شکسته شد.
+ من در عجبم که بزرگان کشور ما چرا مثل کودک ما فکر می کردند و فکر می کردند مشکل آب خوردن به تحریم مربوط است.
تاریخ انتشار 17/02