ما به تیم مذاکره کننده ی خود اعتماد داریم آنها بچه های خودی هستند!
مریض دلان بدانند ولایت یهود و نصاری نه!!!!!
در قرآن کریم آیات زیادی درباره قوم یهود و نصاری و خباثت های آنها بیان شده است. اما برخی از این آیات به افرادی که به یهود و نصاری تمایل دارند، اختصاص دارد. این آیات به بررسی و بیان رویکردها و مواضع و سخنان این گروه می پردازد. یکی از این آیات، آیه 52 سوره مائده است. خداوند در آیه قبل می فرمایند: ای مومنین، یهود و نصاری را سرپرست (ولی) خود نگیرید و اگر با آنها ارتباطی دارید این ارتباط نباید موجب سرپرستی آنها شود و به قول معروف نباید از موضع کدخدا منشی با شما ارتباط داشته باشند. این نوع ارتباط قطعا مردود است و طبق صریح آیه مورد رضایت الهی نیست.
حال اگر کسی بخواهد این آیه را به دوستی ترجمه کند وضع بدتر می شود چرا که هر رفتاری که دوستانه باشد را شامل می شود و چاره ای جز رفتار غیر دوستانه (نه لزوما خصمانه) با این قوم باقی نمی ماند. فلذا بهتر است معنای ولی را همان سرپرستی بگیریم تا حداقل بتوان با رعایت قاعده قرآن یعنی عدم تسلط و سرپرستی با این دو گروه روشن تر ارتباط برقرار کرد. چه در حالت خصم باشیم و چه صلح. آیه شریفه می فرماید:
* یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْیهَُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَ مَن یَتَوَلهَُّم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنهُْمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ(51)
هان اى کسانى که ایمان آوردید، یهود و نصارا را دوستان خود مگیرید که آنان دوست یکدیگرند و کسى که (از شما) آنان را دوست بدارد خود او نیز از ایشان است، چون خدا مردم ستمکار را به سوى حق هدایت نمی کند ( مائده/51)[1]
استدلال اهل رابطه با مستکبرین
اما در این بحث ما مهم نیست که معنی ولی را دوست بگیرید یا سرپرست بلکه آنچه مهم است استدلال کسانی است که می خواهند به هر بهانه ای با یهود و نصاری رابطه برقرار کنند. قرآن می فرماید این گروه که بیمار دل هستند و از سنخ کافرانند بهانه جویی می کنند تا با یهود ارتباط برقرار کنند. اینها به جای دل خوش بودن به وعده های الهی و ترس از خدا ، می گویند ما از اینکه یهود به ما آسیب برساند می ترسیم. اینها کدخدا هستند و اگر با کد خدا بد تا کنی تاوانش را می بینی.
فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ [2]
نشانه اینکه بعضى از مدعیان ایمان از سنخ همان کافرانند- این است که مى بینى این بیماردلان به سوى یهود و نصارا مى شتابند و مى گویند: ما بیم آن داریم که بلا بر سر ما آید- غافل از اینکه چه بسا خداى تعالى از ناحیه خود فتحى آورده و امرى دیگر که خودش مى داند پیش بیاورد، آن وقت است که این بیماردلان نسبت به آنچه در دل پنهان مى داشتند پشیمان شوند.[3]
ممکن است کسی این فکر به ذهنش بیاید که تجارت یا ارتباط به هر نحوی اشکال دارد. اما بحث در این آیه ارتباط نیست. بلکه نحوه ی ارتباط است. ارتباط می تواند به عنوان یک ارتباط دوستانه یا همراه با پذیرش کدخدایی و ولایت یهود ونصارا و کفار باشد و یا نباشد. شما می توانید با آنها تجارت کنید و رفت و آمد داشته باشید اما نه به این صورت که بگویید دنیا کدخدا می خواهد باید ولایت آنها را بپذیریم یا چون آنها دوستان ما هستند و یا چون آنها از نظر نظامی ما را تهدید می کنند. همه ی این موارد و موارد مشابه با همین یک آیه نفی می شود.
بشارت الهی
اما مورد جالبی که قلب من را آرام می کند قسمت آخر آیه است. خداوند می فرماید در این زمان که برخی مشغول ایجاد یک رابطه ی همراه با سلطه یا دوستی هستند. خداوند فتح و پیروزی را می رساند که به سبب این فتح آنها از کرده ی خود پشیمان می شوند و چهره ی مخفی این مریض دلان آشکار می شود. و مومنان می گویند:
وَ یَقُولُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانهِِمْ إِنهَُّمْ لمََعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسرِِینَ(53)
و آن وقت است که مؤمنین واقعى به این بیماردلان خواهند گفت: آیا این یهود و نصارا بودند که سوگندهاى غلیظ یاد کردند بر اینکه همواره با شما و یار و یاور شما خواهند بود؟ پس چرا امروز که عذاب الهى شما را گرفت یاریتان نکردند؟ آرى آن وقت بیماردلان می فهمند که تلاشهایشان بى نتیجه مانده، در نتیجه شکست خورده و زیانکار مى شوند.[4]
بعد نوشت:
گفتن این نکته ضروری است هر منافقی خائن نیست
بنده هم درجاتی از نفاق را ممکن است داشته باشم(روم نمیشه بگم حتما دارم) این به
این معنی نیست که خائن هم هستم.
به عبارت دیگر یا به عبارت طلبگی رابطه مرض و نفاق رابطه ی عموم و خصوص مطلق است.
و رابطه ی نفاق و خیانت هم همینطور.
یعنی هر منافقی مرض دارد. ولی هر مریضی منافق نیست. (ممکن است قصد دو رویی نداشته
باشد بلکه فکرش اشتباه و مریض باشد)
و هر خائنی قطعا منافق هم هست اما هر منافقی حتما خائن نیست.
پس اگر واژه ها را در جای خودش به کار ببریم نمی توان نتیجه گرفت که مریض دلان حتما
نفاق دارند دوم بر فرض درستی عبارت قبل نمی توان نتیجه گرفت هر منافقی خائن است.
[1] - ترجمه المیزان، ج5، ص: 602
[2] - مائده 52
[3] - ترجمه المیزان، ج5، ص: 602
[4] - ترجمه المیزان، ج5، ص: 603