یک.
یک روز در جوانی مهمان آقا علی بن موسی الرضا بودم که دیدم در روز ولادت پیامبر مکرم اسلام گروهی در گوشه ای از صحن نشسته اند و مشغول خواندن زیارت عاشورا و روضه هستند. من هم که از این طرف و آن طرف با حرف هایی که معلوم نبود ریشه اش به کجا بند است پر شده بودم سریع به ذهنم زد که این چه کار زشتی است که این جماعت متهجر و دیوانه انجام می دهند. کمی جلوتر رفتم تا مسئول این کار را بیابم و او را نهی از منکر کنم. دیگر روضه تمام شده بود و داشتند سینه زنی می کردند. جلوتر که رفتم دیدم طلبه ی میانسالی در وسط ایستاده و مشغول اشک ریختن به همراه مابقی است. بعدتر فهمیدم مسئول هیئت هم ایشان است.
وقتی کمی از جمع هیئت فاصله گرفت در گوشه ای روی خودم را به سمت ایشان کردم و خیلی محکم گفتم این چه کاری است که روز ولادت انجام می دهید.
طلبه با لحن آرام همانطور که سینه می زد گفت خواندن زیارت عاشورا و روضه در تمامی ایام سال جایز است و هیچ اشکالی ندارد.
گفتم اشکال نداشتن و جایز بودن که دلیل نمی شود شما بد سلیقگی کنید و امروز بیایید زیارت عاشورا بخوانید آن هم در حرم امام رضا علیه السلام؛ ببینید چطور شما را نگاه می کنند؟. (حالا که یادم می آید کمی هم باد جوانی در سرم بود و تذکر دوم را خیلی محکم تر از قبل گفتم)
تا تذکرم تمام شد، برگشت و نگاه نافذی به چشمانم کرد و گفت: کمتر گناه کن و ایمانت را قوی تر کن!
نمی دانم چرا وقتی این دو جمله را گفت یک قدم عقب رفتم و
توی دلم خالی شد. فقط همین قدر می دانم که احساس کردم راست می گوید. شاید من ترسو
هستم، که لومة لائم (سرزنش سرزنش کننده ) مرا به عقب می راند و الا دین که اجازه ی آن را داده است و آنها هم که کسی را مجبور نکرده اند روضه گوش بدهد یا سینه زنی کند.
دو.
دو سه نفر بودیم یا بیشتر یادم نیست اما داشتیم می رفتیم مراسم شب احیاء تو یکی از هیئت های بزرگ شهر؛ مراسم بعد از خواندن ادعیه مخصوص این شبهای مبارک با یک ساعت سخنرانی ادامه پیدا کرد و به روضه وصل شد. بعد از روضه مداح ها شروع کردند به مراسم سینه زنی ، فکر کنم یکی دو ساعتی سینه زنی طول کشید و مراسم تا نزدیکی های اذان ادامه داشت و بعد از آن افطار کردیم و برگشتیم.
در طول مسیر برگشت یکی از دوستان اعتراض کرد که چرا اینقدر مراسم را طول می دهند خسته شدیم. تا این مسئله مطرح شد تقریبا بقیه با او مخالفت کردند و گفتند اتفاقا خیلی خوش گذشت. وقتی دوستمان مخالفت بقیه را دید شروع کرد بقیه را قانع کند که مراسم ها نباید طولانی باشد. بعد از کلی ادله که آورد یک جمله بهش گفتم و اون این بود:
ببین داداش گلم آدم ها با هم متفاوت اند و درجات تحملشون هم فرق میکنه. اگر شما تحمل این همه سینه زنی رو نداری باید هیئتت رو عوض کنی، نه اینکه بیای و همه ی هیئت های شهر رو مثل هم کنی؛ همانطور که ایمان آدم ها متفاوته و تنوع داره باید توی شهر هم هیئت ها با زمان ها و سبک های متعدد ومتفاوت موجود باشه.
سه.
در روایتی از امام صادق نقل شده است که شخصی خدمت امام حاضر شدند و از ضعف دین داری برخی شیعیان گله کردند[1]:
عبد العزیز قراطیسى گفت: نزد امام صادق (ع) رفتم و برخى از کارها و سخنان شیعیان را به او عرض کردم، فرمود: اى عبد العزیز! ایمان ده درجه دارد، مانند نردبانى که ده پله دارد و پله پله از آن بالا مى روند، کسى که در درجه اول است به کسى که در درجه دوم است نگوید که تو چیزى نیستى و کسى که در درجه دوم است به کسى که در درجه سوم است چنین نگوید، تا رسید به درجه دهم. فرمود: سلمان در درجه دهم و ابوذر در درجه نهم و مقداد در درجه هشتم بودند، اى عبد العزیز، کسى را که پایینتر از توست ساقط مکن که بالاتر از تو، تو را ساقط مى کند، هر گاه کسى را دیدى که پایینتر از توست و توانستى او را تا درجه خودت بالا ببرى، این کار را بکن و چیزى را که طاقت آن را ندارد بر او تحمیل مکن که او را مى شکنى، و هر کس مؤمنى را بشکند باید جبران کند، زیرا تو اگر به بچه شتر بار شتر نه ساله را بزنى او را از میان بردهاى.[2]
از این کلام امام برداشت های زیادی می توان داشت مثل اینکه:
1- با ایمان تر ها نباید ضعیف تر ها را شماتت کنند و تحت فشار قرار دهند بلکه باید دست آنها را بگیرند و بالا بکشند. و البته که تلنگر زدن غیر از شماتت و سرزنش است.
2- اینکه امام ایمان را به پلکان تشبیه می کند و اصحاب را تشویق می کنند تا کسیکه پایین تر از آن هاست را بالا بکشند نشان می دهد که می توان فهمید که خودت و دیگران در چه مرحله ای از ایمان هستید. اگرچه ممکن است این کار برای همه ممکن نباشد. و مقدماتی لازم داشته باشد.
3- زمانی که قدرت اجرای یکی از فرامین الهی را نداریم به بهانه های واهی جلوی عمل دیگران به آن را نگیریم. شاید آنها در مرتبه ای از ایمان هستند که ما از درک آن عاجزیم. پس همین قدر که یقین کردیم حکمی از احکام الهی دارد اجرا می شود. دیگر دایه ی مهربان تر از مادر نشویم. لااقل سری به خودمان بزنیم اگر علت نهی ما ترس از حرف و حدیث مردم نیست که چرا فلان کار را میکنند. آنوقت تذکر بدهیم.
4- اگر قرار شد کاری را انجام بدهیم که در عهده ی همه نیست و از توان بقیه خارج است آن را برای خودمان وظیفه بدانیم نه بقیه. که امام فرمود با این کار آن شخص را می شکنی و از دست می رود. مثل کسانی که خوانده اند یا شنیده اند که امام صادق در تمامی محرم حالت حزن اندوه داشت و کمتر کسی خنده ایشان را می دید. ولذا با تمسک به این حرف درست خودشان نیز چنین می کنند و از بقیه نیز چنین انتظاری دارند و لذا می خواهند صدا و سیما شب و روز روضه پخش کند.
به هر حال درک این مسئله که درجات ایمان ها متفاوت است یکی از مسائلی است که بسیاری از مشکلات را حل می کند. مثلا در سیاست، اگر سیاسیون این مسئله را درک می کردند ، دیگر به رقبای خود نسبت تهور و ماجراجویی در مسائل مربوط با کشورهای مستکبر را نمی دادند و از طرفی گروه دیگر هم به گروه اول نسبت بزدلی و ترسو بودن و ضعف ایمان به خدا و وعده های آن را نمی داد. بلکه گروه متدین تر سعی می کرد با حمایت همه جانبه از تیم ضعیف تر و کمک فکری او، آنها را به همان درجاتی که خودشان هستند برسانند.
در مورد مردم هم بسیاری از سرزنش هایی که برای تحریک دیگران برای حرکت به سمت خوبی است تمام می شد. چرا که این تحریک ها نه تنها مفید نیست و موجب حرکت نمی شود بلکه اگر موجب حرکت هم بشود معلوم نیست آن شخص تحمل چنین بار مسئولیتی را داشته باشد. و لذا از دین یا از آن کاردینی زده شود و لذا مقوله ی دعوت به دین یک مسئله ی بسیاری سخت و پیچیده است که نیازمند سواد کافی و تخصص است. (البته این حرف های ما ربطی به امر به معروف و نهی از منکر ندارد و امر و نهی غیر از سرزنش و شماتت است)
[1] - الخصال، ج2، ص: 448
[2] - دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَذَکَرْتُ لَهُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ الشِّیعَةِ وَ مِنْ أَقَاوِیلِهِمْ فَقَالَ یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ الْإِیمَانُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ لَهُ عَشْرُ مَرَاقِیَ وَ تُرْتَقَى مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الْوَاحِدَةِ لِصَاحِبِ الثَّانِیَةِ لَسْتَ عَلَى شَیْءٍ وَ لَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الثَّانِیَةِ لِصَاحِبِ الثَّالِثَةِ لَسْتَ عَلَى شَیْءٍ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْعَاشِرَةِ قَالَ وَ کَانَ سَلْمَانُ فِی الْعَاشِرَةِ وَ أَبُو ذَرٍّ فِی التَّاسِعَةِ وَ الْمِقْدَادُ فِی الثَّامِنَةِ یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ لَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیُسْقِطَکَ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ إِذَا رَأَیْتَ الَّذِی هُوَ دُونَکَ فَقَدَرْتَ أَنْ تَرْفَعَهُ إِلَى دَرَجَتِکَ رَفْعاً رَفِیقاً فَافْعَلْ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُهُ فَتَکْسِرَهُ فَإِنَّهُ مَنْ کَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ لِأَنَّکَ إِذَا ذَهَبْتَ تَحْمِلُ الْفَصِیلَ حَمْلَ الْبَازِلِ فَسَخْتَهُ.