نویسنده : محسن ربیعی
امام رضا (ع) به همه علوم و دانشهاى بشرى، از
گذشته و حال و آینده عالم بود و دانش آن حضرت به احکام الهى و معارف دینى و تفسیر
و تأویل آیات قرآن محدود نمى شد. از امام صادق (ع) در روایتى نقل شده است:
«انَّ عِنْدَنا عِلْمَ ما
کانَ وَ عِلْمَ ما هُوَ کائِنٌ الى انْ تَقُومَ السَّاعَةُ»[1] بتحقیق،
علم گذشته و علم آینده تا زمان بر پایى قیامت، نزد ماست.
این بیان، فراگیر است و همه رشتههاى علوم را
مىگیرد. برخوردارى امامان (ع) از چنین دانش
گستردهاى لازمه امامت و رهبرى آن بزرگواران است.
امام
صادق (ع) در سخنى فرمود:
«اللَّهُ اجَلُّ وَ اعَزُّ
وَ اکْرَمُ مِنْ انْ یَفْرِضَ طاعَةَ عَبْدٍ یَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمائِه وَ
ارْضِه»[2]
خداوند، بزرگتر، عزیزتر و گرامى تر از آن است که
طاعت و پیروى از بنده اى را (بر دیگر بندگانش) واجب کند، ولى (درهاى) دانش آسمان
و زمینش را بر روى او ببندد.
جلوههایى از دانش گسترده امام رضا (ع)
1- علم به لغات گوناگون
ابوصلت هروى مى گوید:
حضرت رضا (ع) با مردم به زبانهاى آنان سخن
مىگفت. سوگند به خدا او فصیحترین و داناترین مردم به هر زبان و لغتى بود.
روزى به آن حضرت گفتم: اى فرزند رسول خدا! من از
معرفت و آگاهى تو نسبت به این لغات، با همه اختلافشان در شگفتم؟
حضرت فرمود: اى اباصلت! من حجّت خدا بر مردمانم.
خدا حجتى بر مردم قرار نمىدهد که زبانهاى آنان را نداند؛ آیا این سخن امیرمؤمنان
(ع) به گوش تو نرسیده که: به ما «فصل الخطاب» عطا شده است. آیا «فصل الخطاب» جز
شناخت لغات و زبانهاست؟
مردى به امام رضا (ع) گفت: محمد بن فضل به ما خبر
داده است که تو همه آنچه را خدا فرو فرستاده مىشناسى و به هر زبان و لغتى دانا
هستى. فرمود: محمد بن فضل راست گفته است.
مرد گفت: من پیش از هر چیز تو را آزمایش مىکنم.
اینک این شخص، رومى است، این دیگرى هندى و این فارسى و آن دیگرى ترک زبان.
مرد مىگوید: حضرت رضا (ع) با همه آنان به زبان
خودشان سخن گفت.
از روایات استفاده مىشود که غلامان و خدمتکاران
امام رضا (ع) را ملیّتهاى مختلف تشکیل مىداد و حضرت با همه آنها با زبان خود آنان
سخن مىگفت.
2- علم به «منطق الطّیر
علم امام رضا (ع) به زبانهاى گوناگونِ انسانها
محدود نمىشد بلکه آن حضرت همچون حضرت سلیمان به زبان حیوانات نیز علم داشت؛ زیرا
مقام آن گرامى نزد خدا بالاتر و برتر از مقام انبیاى پیشین از جمله داوود و سلیمان
پیامبر است که دانش «منطق الطیر» به آنان داده شده بود.به دو نمونه ذیل توجه فرمایید:
سلیمان (از فرزندان جعفر بن ابى طالب) مىگوید:
در محوّطهاى نزد حضرت رضا (ع) بودم که گنجشکى آمد و پیش آن حضرت خود را به زمین
افکند و شروع به صیحه کرد، زیاد صیحه مىکرد و مىلرزید.
امام (ع) فرمود: فلانى! آیا مىدانى این گنجشک چه
مىگوید؟ عرض کردم: خدا و پیامبرش و فرزند پیامبر او داناترند.
فرمود: او مىگوید: مارى مىخواهد جوجههایم را
در این خانه بخورد. سپس فرمود:
این عصا را بگیر و داخل خانه شو و مار را بکش. من
عصا را برگرفته داخل خانه شدم، دیدم مارى به این سو و آن سو مىتازد. من هم آن را
کشتم.
هارون بن موسى مىگوید:
در بیابانى نزد امام رضا (ع) بودم که اسب او شیهه
کشید. امام (ع) افسار آن را رها کرد. اسب چند قدمى دور شد، بول کرد و سرگین
انداخت؛ سپس بازگشت. حضرت رو به من کرد و فرمود: به داوود (پیامبر) چیزى داده نشده
مگر آن که به محمد (ص) و خاندان محمد (ص) بیشتر از آن داده شده است.
3- علم طبّ
رسالت اصلى امامان (ع) هر چند تزکیه و تهذیب نفوس
انسانها و پرورش روح و جان آنهاست؛ ولى این بدان معنا نیست که آنان به ابعاد مادى
و دنیوى زندگى انسانها توجه نداشته باشند و در موقع نیاز رهنمودهاى لازم را ارائه
ندهند. دستورات بهداشتى و رهنمودهاى پزشکى امامان (ع) به پیروان خود، حجم
بنسبت عظیمى از تعالیم ارزنده آنان را تشکیل مىدهد. کندوکاش در احادیث آن بزرگواران
از جمله امام رضا (ع) اثباتکننده این ادعاست. ما در میان همه احادیث پیشواى هشتم
(ع) در ارتباط بامسائل طبى و بهداشتى تنها به رساله ذهبیّه آن حضرت، معروف به «طبّ
الرضا (ع)» اشاره مىکنیم.
مأمون پس از دعوت امام رضا (ع) به مرو از آن حضرت
خواست تا به منظور صحت و سلامتى جسمى و حفظ و تقویت قواى بدنى و پیشگیرى از بروز
ناتوانى و بیمارى در وجود او دستورالعمل و رهنمود جامعى بدهد.
امام (ع) در پاسخ به درخواست او نامه مفصلى نوشت
و ضمن آن دستورات طبى و بهداشتى جامعى ارائه داد و براى خلیفه فرستاد.
مأمون به قدرى تحت تأثیر این نامه قرار گرفت و
شیفته آن شد که دستور داد آن را با آب طلا بنویسند و در خزانه سلطنتى در جاى امن و
محفوظى نگهدارى کنند. از آن به بعد این نامه به «رساله ذهبیّه» (نامه طلایى) معروف
شد.
امام (ع) در این دستورالعمل طبّى و بهداشتى، نخست
قانون کلى مربوط به بیماریها و درمان آنها را این چنین بیان مىکند:
خداوند هیچ بدنى را به بیمارى بدون علاج مبتلا
نمىکند؛ بنابراین براى هر بیمارى و دردى، درمان و علاجى وجود دارد.
سپس به تشریح ساختمان بدن انسان و نقش هر یک از
اعضاى مختلف آن مىپردازد که دلیلى روشن بر آگاهى و احاطه جامع آن حضرت به
«فیزیولوژى» یا شناخت عملکرد طبیعى اندامهاى بدن است.
امام (ع) در مرحله بعد، حساسیّت و اهمیّت بعضى از
اعضا و منشأ پیدایش احساس غم و شادى و انعکاس آن در بدن آدمى را تشریح مىکند و با
مقایسه بدن انسان با یک مزرعه، راههاى مناسب تغذیه را براى دستیابى به بهداشت
بهتر، ارائه مىدهد.
پس از آن، فصول سال را طبق تقویم رسمى ایرانیان
در آن زمان، ماه به ماه تشریح، و تغییرات جوّى آب و هوا و تأثیر آن بر بدن انسان
را بیان مىکند و در نهایت توصیه مىنماید که متناسب با فصول مختلف، از چه نوع
غذایى استفاده، و از چه نوع آن اجتناب شود، و این بخش از دستورالعمل- در آن شرایط
زمانى که وسائل و تجهیزات هواشناسى وجود نداشت- بیانگر تبحّر بسیار زیاد حضرت رضا
(ع) در دانش هواشناسى است.
4- آگاهى از غیب
از جمله محورهاى مهم علم حضرت رضا (ع) آگاهى آن
حضرت از «غیب» است.
منظور از علم غیب، آگاهى از چیزى است که هیچ گونه
ابزار و اسباب مادى- مانند حسّ و تجربه- و عقلى- مانند براهین علمى و محاسبات
ریاضى- براى اطلاع از آن در اختیار شخص نباشد.
علم غیب بر دو گونه است: علم به حقایق تحقق یافته
در گذشته یا حال که شخص، هیچ راه و وسیلهاى براى کشف حقیقت و دستیابى به آن در
اختیار ندارد، و علم به امور و حقایقى که در آینده تحقق پیدا خواهند کرد. امام رضا
(ع) به اذن خداوند به هر دو بخش از غیب آگاه بود. به نمونههاى ذیل توجه فرمایید.
خالد بن نجیح مىگوید: به امام رضا (ع) عرض کردم:
یاران ما از کوفه آمده و یادآور شدهاند «مفضّل» سخت بیمار است، براى سلامتى او
دعا کن!
حضرت فرمود: او راحت شد، واین سخن امام (ع) سه
روز پساز درگذشت مفضّلبود.
حسن بن على وشّاء مىگوید: سرورم حضرت رضا (ع) در
مرو مرا خواست و فرمود: على بن ابى حمزه بطاینى امروز درگذشت و هم اکنون در قبرش
نهاده شد. دو فرشته الهى در قبر بر او داخل شدند و از خدا و پیامبر و امامانش از
او پرسیدند. او همه را درست جواب داد ولى به نام من که رسید دچار لکنت زبان شد.
وقتى براى بار دوم پرسیدند، سکوت اختیار کرد.
فرشتگان به او گفتند: آیا موسى بن جعفر (ع) تو را
دستور به سکوت داده است؟! سپس او را با تازیانهاى از آتش زدند که قبرش تا روز
قیامت پر از آتش گشت.
حسن بن على وشّا مىگوید:
من از نزد امام خارج شدم و آن روز را ثبت کردم؛
چند روزى نگذشت که نامههاى کوفیان رسید و در آنها نوشته شده بود که على بن حمزه
در آن روز درگذشت و در همان ساعتى که امام فرموده بود در قبر نهاده شده بود.
سعید بن سعد مىگوید: حضرت رضا (ع) به مردى نظر
کرد و فرمود: اى بنده (خدا) هر وصیتى دارى بکن و آماده امرى باش که گریزى از آن
نیست. مرد، سه روز پس از این سخن امام (ع) درگذشت.
حسین بن موسى مىگوید: همراه گروهى از جوانان بنى
هاشم گرد حضرت رضا (ع) جمع شده بودیم که جعفر بن على علوى در حالى که لباسى کهنه و
مندرس بر تن داشت بر ما گذر کرد. ما به یکدیگر نگریستیم و به ریخت و قیافه او
خندیدیم. امام (ع) فرمود: به زودى خواهید دید که او ثروتمند، داراى خدمتکاران زیاد
و خوش قیافه خواهد شد. بیش از یک ماه نگذشت که والى مدینه شد و حالش نیکو گردید و
بر ما مىگذشت، در حالى که همراهش، خدمه و حشمه بودند.
5- آگاهى از راز دل افراد
در این رابطه، پیش از این مواردى را ذکر کردیم
«3»؛ اینک دو نمونه دیگر:
راوى، احمد بن محمد:
نامهاى به محضر امام رضا (ع) نوشتم و با خود
گفتم: آن گاه که بر او وارد شدم از این آیات مىپرسم (سپس چند آیه را یاد مىکند.)
امام (ع) نامه مرا پاسخ گفت و در آخر، (پاسخ)
آیاتى را نیز که من در دل گذرانده بودم نوشته بود
....
راوى، سلیمان جعفرى:
در محضر امام رضا (ع) بودم، و خانه پر از جمعیتى
بود که از آن حضرت درباره مسائل مختلف مىپرسیدند و او به همه آنها پاسخ مىداد.
من در دلم گذراندم که شایسته است این امامان در زمره پیامبران قرار گیرند.
امام (ع) مردم را رها کرد، متوجه من شد و فرمود:
اى سلیمان! امامان (ع) بردباران و دانشمندانى هستند که فرد جاهل، آنان را پیامبران
مىداند؛ در حالى که پیامبر نیستند.
6- اخبار از آنچه در رَحِم
است
راوى، بکربن صالح:
نزد امام رضا (ع) رفتم و عرض کردم: همسرم- که
خواهر محمد بن سنان، از شیعیان خاص امامان بود- حامله است. از خدا بخواه (فرزند)
او را پسر قرار دهد.
امام فرمود: آنان دوتا هستند. من از خدمت او مرخص
شدم و با خود گفتم: نام یکى را «محمّد» و دیگرى را «على» مىگذارم.
حضرت، مرا خواست. نزدش بازگشتم. فرمود: یکى را
«على» و دیگرى را «ام عمرو» بگذار.
به کوفه بازگشتم. خداوند به من یک پسر و یک دختر
عنایت کرد و من (همان گونه که امام فرموده بود) نام پسر را «على» و اسم دختر را
«ام عمرو» نهادم.
[1] - الکافی (ط - الإسلامیة) / ج1 / 240 / باب فیه ذکر الصحیفة و الجفر و الجامعة و مصحف فاطمة ع ..... ص : 238
[2] - الکافی (ط - الإسلامیة) / ج1 / 262 / باب أن الأئمة ع یعلمون علم ما کان و ما یکون و أنه لا یخفى علیهم الشیء صلوات الله علیهم ..... ص : 260