در شهر مقدس قم. شهری که نفس کشیدن در آن بنابر روایات عبادت است. شهر علماء، شهر اولیاء الهی.....
تقریبا تمام موهایش را ریخته بود بیرون؛ آمد داخل داروخانه دارو تهیه کند. از بعضی مدهای تهران هم بدتر بود.
کمی خود خوری کردم. به این ور و آن ور نگاه کردم شاید خانمی تذکری بدهد و مسئله حل شود.
توی ذهنم داشتم بعضی صفحات وبلاگی را مرور می کردم؛
یکی گفته بود دشمن با خنده روسری اش را عقب کشیده شما با اخم و تخم نمی توانید آن را جلو بکشید. باید با محبت آنها را جذب کنید.
خنده ام گرفته؛ با محبت!!
(فضای ذهنی بنده 1)
ببخشید خانم عزیز و مهربان و دوست داشتنی و گوگولی مگولی میشه از شما تقاضا بفرمایم....
شق... یک کشیده ی آب نکشیده
(فضای ذهنی بنده 2)
ببخشید خانم این گل خدمت شما اگه ممکنه ....
من زن آخوند نمی شم...
حالا کی خواست زن آخوند بشی موهات بکن داخل... زودی تا یکی .... توهّم برتون می داره.
شق .... یک کشیده ی آب نکشیده
(فضای ذهنی بنده 3)
خانم محترم میشه .....
نه نمیشه!
شق .... یک کشیده ی آب نکشیده.
از این قبیل افکار عاقبت ندار بیرون می آیم و باز حرص می خورم.
حرص می خورم کاش می شد به او دارو نداد تا آدم شود. اما حیف که ما آمریکا نیستیم مخالفین را تحریم دارویی کنیم.
در این آش شله قلمکار اظهار نظرهای بدون علم و متاثر از فرهنگ اسلام رحمانی و مسیحیت پس چه کنیم؟
آخر بلند می شوم و به آن خانم می گویم:
خانم محترم
اگر مسلمانید اسلام می گوید حجاب
اگر مطیع قانونید قانون می گوید حجاب
اگر اهل دموکراسی هستید لااقل دموکراسی در شهر قم می گوید حجاب
دیدم دارویش را گرفت و برخلاف مشی بسیاری از زنان بی حجاب در نثار چند فحش و بد و بیراه، بی هیچ جوابی به سرعت از داروخانه خارج شد.
نمی دانم حجابش را درست کرد یا نه اما اگر کمی به این حرفی که زدم فکر کند حتما آن را درست خواهد کرد!!
اگر فکری باقی مانده باشد!!!
خواهرم لبخند گرگ بی طمع نیست