از بالای تپه به دور دست ها نگاه می کند. کاروانی در میان دشت برهوت تنها مانده و به این سمت می آید.
دستمالش را بلند می کند تا به دوستانش خبر دهد. دوستانش بیچارگانِ قافله را چپاول می کنند.
و امروز از دور دست با دوربین به تماشا نشسته است. تنها ماشینی که در میان اتوبان چهار بانده ی حرم تا حرم که مسکونی نیست را می بیند.
دستش را بلند می کند تا به دوستش خبر دهد دوستش تابلو ایست را بلند می کند دوستانش بیچارگان ......