خنده دار شده ای. از بس که حرص خورده ای. چیزی که نیست تو هم مثل بقیه باش و کاری به ساعت دوازده و غیر دوازده نداشته باش و اصلا تو را با دوازده چه کار. فقط یادت باشد آخر ترم نمره کمتر از دوازده نیاوری که مشروط شدنت قطعی است. آن وقت مجبور می شوی برای بار دوازدهم شهریه های دانشگاه آزاد را پرداخت کنی.
لا اقل برای تسکین این همه انتظاری که کشیدی تو هم ریشت را کمی ستاری کن تا دخترک ها زیر چشمی به تو نگاه کنند و تو به رفقایت بگویی این چهارصد و پنجاه و هفتمین دختری است که شماره اش را گرفته ام. و بعد بلند بلند بخند و بگو همه منتظرم هستند. اصلا بی خیال فقط خواستم بگویم خنده دار شده ای از بس که ظاهر را چسبیده ای . تو را به خدا مثل بقیه باش چرا خودت را آزار می دهی . ظاهر اصلا مهم نیست باید دلت پاک باشد . صبح ها ساعت پنج بلند شو، فکر نکنم آن لحظه کسی منتظرت باشد ، با حوصله کتت را انتخاب کن ساعت مچی چند صد دلاری مارک برادران ریور رایت را به دست ببند و شلوارت را طوری اتو کن که به قول معروف با تای اتوی آن بشود خربزه را قاچ کرد. موهایت را مدل الویس بریس لی بالا بزن و با ادکلن های فرانسوی خودت را خوشبو کن.
حالا ساعت نزدیک هفت شده شاید کسی منتظرت باشد . اگر کسی هم منتظرت نباشد افسرده نشو حداقل سرویس دانشگاه منتظرت هست.
دانشگاه که تمام شد می توانی بروی هیئت رضا صادقی تا برایت در عزاداری آقا ابا عبدالله ، مشکی رنگه عشقه بخواند و دختر و پسر در هم لول بخورند و سینه بزنند. حتما آنجا می توانی چهارصد و پنجاه و هشتمین شماره ات را هم جور کنی. اگر دوست نداشتی بقول استاد بابایی می توانی بروی سینما فیلم هندی. منتها بلیط ساعت دوازده را بگیر .اگر هیچ جا مفهوم دوازده را نفهمی حتما آنجا خواهی فهمید . توی فیلم باز دختری منتظر پسر راج کاپور ایستاده تا او را از زیر چنگال ظلم نجات دهد. و صندلی های آخر سینما پر است از انتظار، انتظاری به سبک هندی.
نگفتم خنده دار شده ای!